الف دزفول

الف دزفول
طبقه بندی موضوعی
بایگانی
پیوندها

۶ مطلب در خرداد ۱۳۹۷ ثبت شده است

مردی از جنس آسمان

به بهانه ی رحلت «حاج حسین علیخانی نیا» ، پدرشهیدان معظم غلامعلی و عبدالعلی علیخانی نیا

 

هنوز صدای اذان  طنین انداز نشده، می توانستی صدای گام هایش را بشنوی که دارد آرام آرام می رود سمت مسجد. پنج نوبت  نمازش را در مسجد می خواند. بسیار آرام بود و متین و مهربان و فوق العاده خوش برخورد. همیشه لبخند ملیحی گوشه ی لبش بود. خیلی باید تلاش می کردی تا بتوانی در سلام کردن، از او سبقت بگیری. دست به خیر بود و برای کمک به مساجد و حسینیه ها و جلسات قرآن کم نمی گذاشت. شنیده بودم بخش زیادی از دارایی هایش را وقف مساجد و امور خیر کرده است.

کسی ندیده بود که دعای توسل و دعای ندبه و نماز جمعه اش ترک شود و البته شهیدآباد رفتنش هم هیچ گاه ترک نشد. همه ی عصرهای پنجشنبه، زائر آن قطعه ی آسمانی بود. قطعه ای که دو پسرش را در آنجا به امانت داده بود دست خاک.

 «حاج حسین»، پدر دو شهید بود.  غلامعلی اش 16 ساله بود که در  سال 62 در پاسگاه زید آسمانی شد و عبدالعلی اش  در سال 65 در عملیات کربلای 4  رفت که رفت و دیگر خبری از او نشد و پس از 11 سال، یک پلاک و  مشتی استخوان  از سروقامت 17 ساله اش دادند دستش و او هیچ گاه خم به ابرو نیاورد و شکوه نکرد.

امسال هم مثل هر ساله ، سفره ی افطاری اش را در شب شهادت مولای متقیان پهن کرد و مراسم احیایش را هم گرفت. عادتش بود که تمام راهپیمایی ها را باشد، از 22 بهمن بگیر تا روز قدس.

امسال هم زیر گرمای 50 درجه ی دزفول ، فرمان امامش را لبیک گفت و فریادهای مرگ بر آمریکا و مرگ بر اسرائیلش لابلای جمعیت تا آسمان بالا رفت. اما دست تقدیر این بود که «حاج حسین علیخانی نیا» پدر شهیدان معظم غلامعلی و عبدالعلی علیخانی نیا در راه بازگشت از راهپیمایی روز قدس، رهسپار آسمان شود و چشم در چشم فرزندان شهیدش، آماده شود تا ثمره ی سال ها خدایی زیستنش را از ملائکه ی پروردگار بگیرد.

 امروز صبح تابوتی غریبانه  بر شانه های مردم قدرشناس دزفول، تا قطعه ی صالحین شهیدآباد مسافر شد، که مسافرش مردی بود از جنس آسمان. مردی که دو جگرگوشه اش را برای این انقلاب تقدیم حضرت دوست کرد.

و باز هم قصه ی تکراری نبودن مسئولین شهر که دیگر از نوشتنش حالم به هم می خورد. قدرشناسی از مقام شهدا و والدین شهدا توفیقی است که نصیب هر کسی نمی شود. وقتی آقایان عشقِ میز باشند و برایشان مهم نباشد این میز ثمره ی خون چه کسانی است همین می شود دیگر. عمق فاجعه این بود که حتی آقایان دوربینی شهر هم نیامده بودند. همان مسئولینی که به همراه عکاس هایشان گوشه به گوشه ی شهر حضور می یابند و فقط عکس می گیرند از حضورشان.

بی خیال مسئولین! خوشا به حال حاج حسین که حالا دو شاخ شمشاد شهیدش دارند میزبانی اش را می کنند و بدا به حال ما ، که هنوز برای قبر و قیامتمان توشه ای آماده نکرده ایم.

حاج حسین عزیز! روحت شاد و قرین رحمت الهی و همنشینی با فرزندان شهیدت رزق و روزی ات باد! ان شاءالله  


۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۰ خرداد ۹۷ ، ۱۱:۲۱
علی موجودی

کجایند چمران ها، آیت ها و دیالمه ها . . .

به بهانه ی قرعه کشی برای اعزام چند نماینده مجلس به جام جهانی روسیه

 

 

شنیده ایم که در مجلس شورای اسلامی قرعه کشی کرده اند که چند نماینده با پول بیت المال برای نظارت و تماشای جام جهانی اعزام بشوند روسیه و لابد حق مأموریت هم بگیرند.

این تقسیم بندی عادلانه از قدیم الایام هم بوده است. جنگ هم که شروع شد پابرهنگان و مردم پایین شهری بودند که بچه هایشان را فرستاند رو بروی گلوله. این جور آدم هاکه یا بارو بندیلشان را بستند و برای ادای تکلیف رفتند آن رو آب و یا چپیدند توی سوراخ هایی و برای غنائم مرد میدان شدند. آخر مگر مملکت بعد از جنگ دکتر و مهندس نیاز نداشت؟!

ما به این جور تقسیم بندی های عادلانه عادت داریم و اعتراضی هم نمی توانیم که داشته باشیم. لکن این وسط من پیشنهادی برای آقایان به ظاهر خادم ملت!! دارم.

لطف بفرمایید چند قرعه کشی دیگر انجام داده و نمایندگان منتخب را به مناطق مربوطه اعزام کنید. حق مأموریت هم بدهید ، اشکالی ندارد!

 

1- اعزم به روستاهای محروم سیستان و بلوچستان و گذران زندگی با پول یارانه

2- اعزام به روستاهای کپرنشین سیستان و تمرین زنده ماندن در آن شرایط سخت

3- اعزام به شهرهای مختلف استان خوزستان هنگام بارش ریزگرد بدون ماسک

4- اعزام به روستاهای مرزی و چندین روز «کولبری»  

5- اعزام به  معادن مختلف ذغال سنگ کشور خصوصاً معدن یورت جهت کارگری

6- اعزام به روستاهای خوزستان جهت کار در زمین های کشاورزی با آب شور سد گتوند

7- اعزام به روستاهای خوزستان و «سنگ شکنی» جهت ارتزاق

8- اعزام به همراه گروه های جهادی دانشجویی و هیأتی جهت کارگری در مناطق محروم

9-  اعزام به هنگ های مرزی میرجاوه و چالدران  جهت مرزبانی

10- اعزام  به سپاه جهت مبارزه و درگیری با گروهک پژاک

11- اعزام به برخی مناطق مسلمان نشین تحت ستم مثل غزه، یمن و ... جهت نظارت بر وضعیت مسلمین

12- اعزام به کشور سوریه جهت مقابله با نیروهای تکفیری داعش

و اعزام به بسیاری از چنین مناطقی که پابرهنگان همین انقلاب برای حفظ و حراستش، خاک می خورند ، ولی خاک نمی دهند تا آقایان فرصت بیشتری برای خدمت!!! به مردم داشته باشند و کیسه هایشان را زودتر و بیشتر پر کنند.

 

البته کاش می شد ترتیبی اندیشید که آقایان خادم ملت، چند روزی به جای افراد زیر هم باشند:

1- پدری که فرزند بیمار دارد، مثل بیمار سرطانی و پول دوا و درمان ندارد.

2- مادری که از درد نداری ، نمی تواند دختران عفیف و دم بخت یتیمش را خانه ی شوهر بفرستد.

3- پدری که شرمنده ی زن و بچه هایش شده است و برای شام شب، پولش به نان خالی هم نمی رسد.

4- کارگری که کارخانه شان به دلیل واردات بی رویه به تعطیلی کشیده شده و ماه هاست درد بیکاری و نداری عذابش می دهد.

5- کارگر شهرداری که ماه هاست جان می کند، اما دریغ از پرداخت یک برج از چندین ماه حقوق عقب افتاده اش.

6- جوانی در اوج خلاقیت و ابتکار و تحصیلات عالیه که مجبور است کنج خیابان دستفروشی کند و هر روز با مأمورین شهرداری دست به یقه شود، برای یک لقمه نان حلال

7- خانواده ای که به دلیل نداشتن اجاره خانه، وسایلشان را ریخته اند توی خیابان!

8- مادری که هنگام عبور از جلو میوه فروشی و رستوران و بوتیک، باید دستش را روی چشم فرزندش بگیرد تا نبیند و بهانه نکند.

9- کودکانی که برای کمک خرجی بابا، باید درس را رها کرده و کارگری کنند.

10- جانبازان شیمیایی که هستی شان را برای انقلاب دادند و حالا باید پول اکسیژن نفس کشیدنشان را هم بدهند.

11- مادری که بجای شب دامادی، باید دور تابوت سه رنگ فرزندش کِل بکشد. جوانی که برای حفظ اقتدار این مملکت گلوله ی قاچاقچیان سینه اش را سوراخ سوراخ کرد.

 و....

 و افسوس که این آقایان اهل مردم داری و خدمت به خلق و رسیدگی به درد مردم نیستند که اگر بودند ، قصه قصه ی دیگری بود.

 حق تان است از سفره ی انقلاب لابد. بروید روسیه و به عشق حالتان برسید. خدا را چه دیده اید! شاید آنجا هم توفیق سلفی حقارت با زنان اجنبی نصیبتان شد و شاید هم خدا عنایتی کرد و باب بیزینسی باز شد و فرزندان مظلومتان دویست میلیون تومنی واردات( بخوانید قاچاق) کردند.

 

کجایند چمران ها، آیت ها ، دیالمه ها تا ببینند چه کسانی بر صندلی هایشان تکیه زده اند و بجای خدمت به خلق الله، دنبال چه هستند؟!! کجایند چمران ها، آیت ها ، دیالمه ها تا از پشت آن میکروفن درد مردم را فریاد بزنند ، نه مصلحت حزب و گروه و فراکسیون هایشان را. کجایند چمران ها ، آیت ها و دیالمه ها ....

 نمی دانم پیامبر برای چه کسانی فرمود: «کسی که متولی کاری از کارهای امت من شود و همان طور که برای خود دل می سوزاند برای امت من دل نسوزاند و خیر خواهانه و با تلاش برای آنان قدم بر ندارد، خداوند در قیامت او را با صورت در آتش می اندازد »

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۸ خرداد ۹۷ ، ۱۴:۰۹
علی موجودی

این آتش به «خلصنا من النار یارب » سرد نمی شود

یادمان نیمه کاره ی هشت شهید گمنام و مظلوم دفاع مقدس که 16 سال از دفن آنان می گذرد، با حسینیه ای که بزرگترین احیای عمومی شهر در آن برگزار می شود، کمتر از 50 متر فاصله دارد.

در این شب ها که آن همه جمعیت دوست دارند کنار این هشت مظلوم خلوتی داشته باشند، آقایان درب آنجا را می بندند تا بی تدبیری ها از چشم مردم پنهان بماند.

درب بسته ی یادمان شهدا در شب شهادت امام علی(ع)

و جالب است کمی آن طرف مجموعه افرادی که با تقاضایشان، امضایشان و پیگیری شان این شهدا در این محل دفن شدند و با بی تدبیری ، یکدندگی ، بله قربان گویی و ترس از دست ندادن پست و میز و صندلی شان ، این شهدا در راه پله ی این یادمان بدون سقف نیمه کاره، مدفون و رها شدند  و حرمتشان بیش از پیش شکست، 50 متر آن طرف تر ، در مراسم احیا، دست هایشان را بالا برده اند و «الغوث الغوث» می گویند و «خلصنا من النار یارب » می طلبند.

چقدر خنده دار است! طولانی ترین آیه قرآن در خصوص «حق الناس» است و همان امیر مظلومی که آقایان در شهادتش سیاه می پوشند می فرماید: «اَمّا الظّلم الّذی لا یُترکُ، فَظلمُ العباد بَعضُهُم بعضاً» «امّا ظلمی که بخشوده نمی‌شود ظلمی است که بعضی از بندگان خدا بر بعض دیگر می‌کنند.» و چه ظلمی بالاتر از ظلمی که به این شهدای بی نشان روا داشته اند!

این شب ها شب ذکر است. خواستم به  آقایان یادآوری کنم ، آتش دل سوخته ی مادران این هشت مظلوم بی نام و نشان ، آتش تضییع حق و بی حرمتی به این هشت شهید، از جنس حق الناس است و با «الغوث الغوث» و «خلصا من النار یارب » چاره نمی شود. خداوند به عظمتش قسم یادکرده است که از حق الناس نخواهد گذشت.

پس تا فرصت دارید ، عمل کنید. معلوم نیست چه کسی و در کدام ایستگاه ممات از قطار حیات  پیاده می شود. این الغوث ها وقتی چشم در چشم این شهدا، باید پاسخگو باشید، راه بجایی نخواهد برد.

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۷ خرداد ۹۷ ، ۰۰:۲۹
علی موجودی

امان از سفره ...

روایت هایی خواندنی از شهیدان والامقام حسین ناجی و بهمن درولی و ...

 

 

سفره اول:

در منزل یکی از دوستان، برای ناهار مهمان بودیم. سفره ­ی رنگینی پهن کرده بودند. در آن شرایط جنگی که مردم، برای غذای معمولی روزانه ­شان هم دچار مشکل بودند، این سفره، سفره ­ای شاهانه بود. شروع کردیم به خوردن، اما متوجه شدم حسین-شهید حسین ناجی- که کنار دست من نشسته است، به دیوار تکیه داده است و نمی ­آید کنار سفره.

گفتم: «حسین! چرا نمیای جلو!» گفت: «من اصلاً انتظار همچین سفره ­ای نداشتم! این سفره مال ما و امثال ما نیست!» این را گفت و با ناراحتی که در چهره ­اش هم مشخص بود، خواست بلند شود که دستش را گرفتم و گفتم: «ببین! الان ما اینجا مهمون هستیم! این سفره رو که ما پهن نکردیم! به ­خاطر لطفی که مادرش به بچه ­ های سپاه داره و میدونه بچه­ ها درست و حسابی غذا نمی­ خورن این کار رو کرده! کار درستی نیست بلند شی و بری!» حسین با این حرف من قانع نشد و زیر بار نرفت و گفت: «امام علی به فرماندار بصره گفت: گمان نمی‌کردم که تو بر سفره کسانی حاضر شوی که فقرا در آن راه ندارند». موقعیت بحث کردن نبود و حسین هم بدجوری با این سفره خورده بود توی بُرجکش! به زور چند لقمه نان و ماست و سبزی خورد و اصرارها و توجیهاتم برای خوردن برنج و مرغ  نتیجه نداد.

 

شهید حسین ناجی

 

سفره دوم:

بعد از شهادت حسین، «بهمن درولی» یکی از اعضای تیم گزینش سپاه شد. بهمن، خُلق و خوی حسین را به ارث برده بود و رفتارهایی داشت شبیه به رفتارهای حسین. یک شب، ماه رمضان، بچه­ های گزینش را برای افطاری دعوت کرده بودم. بهمن، مثل حسین، تأکید کرد که سفره ساده باشد و ریخت و پاشی در کار نباشد؛ گفت: «یه نون و پنیر ساده باشه ها! سفره ­ی رنگین نندازی!».

برخلاف نظر بهمن، سفره ­ی رنگینی پهن کردم و چند نوع غذا گذاشتم سر سفره. بهمن وقتی چشمش به غذاهای سفره افتاد، چهره ­اش در هم رفت و گفت: «سید! بنا بود سفره ساده باشه! من گفته بودم نون و پنیر!» به شوخی گفتم: «اتفاقاً نون و پنیر هم هست! شما نون و پنیر بخور!» اما دیدم واقعاً بهمن رفت سراغ نان و پنیر و به غذاهای دیگر سفره­، لب نزد.

  

 

سفره سوم:

این روزها عده ای به بهانه ی کوچکیِ سفره ی فقرا، بر سفره ی گسترده و رنگارنگ و مجلل و معروفی که قبلاً همیشه حاضر بودند، حاضر نشدند.  نمی دانم آیا اینها به یاد سفره ی بی رونق فقرا، بر سفره های خودشان نان و ماست می خورند؟ یا سَر در سفره های رنگارنگ دیگری دارند و ملت را دارند رنگ می کنند؟

این ها اگر نان و ماست خور بودند که قصه قصه ی دیگری بود! به گمانم حق الزحمه رنگ آمیزی شان را از پیمانکار نگرفته اند.

 

 سفره چهارم:

این روزها عده ای دیگر بر سفره ی شامی حاضر شدند و با یک وعده شام و شاید هم وعده ی اندکی مال و مقام، پشیمان شدند که درد مردم چه بود و قرار بود دادِ مظلوم را بگیرند و ماندن بر صندلی سبز را به فریاد سرخ ترجیح دادند.

 

 سفره پنجم:

 مشهور است که ابوهریره کارش این بود که موقع صرف طعام نزد معاویه می رفت و در کنار سفره چرب و نرمش می نشست؛ هنگام نماز و صلوه در پشت سر علی (ع) نماز می خواند. ولی هنگام مصاف از معرکه جنگ دور می شد و در گوشه ای مبارزه دلاوران را تماشا می کرد. وقتی علت این سه حالت را از او سؤال کردند در پاسخ گفت: نماز در پشت سر علی (ع) کامل ترین نماز است و غذای معاویه چرب ترین غذاها و احتراز از جنگ و کشتار سالم ترین کارهاست.»

 

آخرین سفره :

باز هم مجبور شدم سفره ی دلم را باز کنم و بگویم :«عجب حکایتی دارد این سفره!» سفره وقتی رنگارنگ باشد، اینجا دیگر تویی و نَفسَت که کدام را برگزینی؟! نان و ماست حسین را و نان و پنیر بهمن را؟ یا آن لقمه را که ثمره اش بشود ناحق کردن حق یا برای رنگ کردن مردم لب به نان و ماستش هم نزنی ، اما چون به خلوت می روی آن کار دیگر را کنی! یا شاید هم چون ابوهریره آش معاویه را خوردن و پشت سر علی نماز خواندن را عشق است؟!

 

آنان که دردشان درد مردم بود، چون حسین ها و بهمن ها برای آرامش مردمشان از همه چیز گذشتند و هنوز هم  سیدمجتبی ابوالقاسمی و عارف کایدخورده و دیگرانی هستند که با نثار جانشان ثابت کنند که دغدغه شان درد مردم و آرامش و آسایش آنان است و عده ای هم هستند که به نام مردم نان می خورند و عده ای هم هستند که سهمشان را از سفره انقلاب می خواهند و عده ای هم هستند که ابوهریره وار ...

امان از سفره! امان از سفره هایی که به چند دانه گندم، ایمان را درو می کنند و چه لذتی دارد نان و ماست حسین و نان و پنیر بهمن! چرا که هوای نفست را درو می کند نه ایمانت را!

 

   

پانویس:

1- شهید محمدحسین ناجی دزفولی ، مسئول گزینش سپاه دزفول که در عملیات فتح المبین در مورخ 7/1/1361 به فیض شهادت نائل آمد.

2- دانشجوی شهید بهمن درولی  در 20 خرداد 1365 در فاو به شهادت رسید.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۲ خرداد ۹۷ ، ۰۰:۲۸
علی موجودی

شهدایی که نامشان از خیابان های دزفول حذف شد!

تقاضایی کوچک از شورای اسلامی شهرستان دزفول

 

پس از انتشار پست قبل با عنوان «هفت مزار، هفت سرباز شهید» مربوط به معرفی هفت سرباز مظلوم و غریبی که در جنگ سه روزه ایران و عراق در بهمن ماه 1352 به شهادت رسیده و در شهیدآباد دزفول مظلومانه به خاک سپرده می شوند، پیام های متعددی از مخاطبین الف دزفول دریافت کردم.

در این میان،  از بین پیامهای آقای صائبی ، سعیدی و نیکوروش به نکته ی جالبی دست یافتم که تلفیقی است از یک اتفاق خوب و یک اتفاق بد.

اتفاق خوب اینکه  پس از این حادثه و دفن این شهدای عزیز و مهمانان غریب در دزفول، خیابان هایی به نام این بزرگواران نامگذاری شده است تا نام و یاد این گمنامان و مدافعان وطن زنده بماند.

اما اتفاق بد اینکه با گذشت زمان و به دلایل نامعلوم نام این خیابان ها تغییر پیدا کرده و اسامی این شهدا از تابلوی خیابان ها حذف می شود.

با همکاری مخاطبین و همراهان عزیز الف دزفول،خصوصاً سیدرضا صائبی عزیز و آقای نیکوروش، مشخصات چهار خیابان را به شرح زیر به دست آوردیم:

 ۱-  «خیابان صابری» شمال به جنوب به نام «شهید والامقام غلامعلی صابری»  که هم اکنون به «خیابان صابرین» تغییر نام پیدا کرده ومسجد امام حسین شمالی در این خیابان قرار دارد.

۲- «خیابان سوادکوهی» شمال به جنوب به نام «شهید والامقام ابراهیم سوادکوهی» که در حال حاضر به «خیابان حضرت نوح (ع) » تغییر نام پیدا کرده است و انتهای آن به کوچه زینبیه و بیت الحسین کرناسیان منتهی میشود.

3- «خیابان سلیمانی»  شمال به جنوب به نام «شهید والامقام آیت اله سلیمانی» که هم اکنون به «خیابان حضرت سلیمان (ع)» تغییر نام پیدا کرده است و در حوالی حسینیه ثارالله است.


4- «خیابان سلطانی» غرب به شرق به نام «شهید والامقام محمدعلی سلطانی» که در حال حاضر به «خیابان مقداد» تغییر نام پیدا کرده و پشت حسینیه ثارالله واقع میشود و در تقاطع با خیابان امام خمینی شمالی است.


به احتمال زیاد به نام سه تن دیگر از این شهدا نیز خیابان هایی نامگذاری شده است که موفق به پیدا کردن نام آنان نشدم.

 

حال این تغییر نام خیابان های مذکور در چه دوره ای و به چه دلیل انجام گرفته است را بی خیال می شویم و با توجه به اهمیت حفظ حرمت و جایگاه این شهدایی که مربوط به استان های اصفهان و آذربایجان و فارس و .. می باشند و سال های سال مهمان دزفولِ مهمان نواز بوده اند، از شورای محترم شهرستان دزفول دو تقاضای کوچک دارم:

 1- عاجزانه تقاضا دارم که مانند هشت شهید گمنام یادمان شهدای مرکز فرهنگی دفاع مقدس دزفول با آنان رفتار نشود و مزار این هفت شهید عزیز با اندک بودجه ای مرمت و بازسازی گردد و واقعه ی مذکور با نصب یک تابلو در کنار مزار این شهیدان عزیز به اطلاع زائرین گلزار شهدای شهیدآباد دزفول برسد.

 

2- با توجه به اینکه هفت خیابان به نام این شهدا نامگذاری و به هر دلیل تغییرنام یافته است، یک خیابان ، میدان یا بلوار با نظر شورای محترم شهر به نام «شهدای بهمن 52» نامگذاری شود تا نام و یاد این عزیزان در گذر تاریخ، فراموش نشود.

 این شهدای مظلوم و غریب مهمانان شهرستان دزفول هستند و لازم است که دزفول حق میزبانی اش را ادا کند.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۰ خرداد ۹۷ ، ۱۳:۰۱
علی موجودی

مملکتی که امام دارد، «خرمشهر»ش در محاصره نمی ماند

 

مملکتی که امام دارد، خرمشهرش در محاصره نمی ماند و رمز فتح «خرمشهر» ها فقط در مقاومت است و مجاهدت و البته زیر لوای فرمان امام مسلمین!

مملکتی که امام دارد و قدر امامش را می داند، حصر «خرمشهر»هایش را که می شکند، هیچ، «فاو»های دشمن را نیز فتح می کند تا حساب کار دست دشمن بیاید و دشمن بداند، مملکتی که امام دارد، در اوج تحریم هم پرچمش بالاست و شیربچه هایش  با ایمان به «فَإِنَّ حِزْبَ اللّهِ هُمُ الْغالِبُونَ» شاخ غول های غرب و شرق را خواهند شکست.

و در تاریخ حصر کدام خرمشهر را دیده اید که با «مذاکره» شکسته شده باشد، مذاکره یعنی معامله و در معامله باید هم «داد» و هم «ستاند» و امان از امتی که با «قرآن بر روی نیزه» فریب می خورند و «قرآن ناطق»شان را، فرمان نمی برند! آنجاست که باید حقارت و خفت حکمیت اشعری ها را به جان بخرند و بدون اینکه چیزی «ستانده» باشند، «غارت» شوند.

چه زیبا امام علی(ع) فرمود :« هر کس که به وقت یاری رهبرش در خواب باشد زیر لگد دشمنش بیدار می شود» و این روزها چقدر لگدهای دشمن زیاد شده است، اما کسانی که خودشان را به خواب زده باشند، با لگد هم بیدار نمی شوند.

و این قانون عالم است که تاریخ تکرار می شود. آنانکه حرف امامشان را نشنیدند، روزی فریاد زدند که : « همان‌طور که سرداران نظامی ما خرمشهر را آزاد کردند، سرداران سیاسی هم خرمشهرها را آزاد خواهند کرد» و امروز چقدر زیبا دیدیم که خرمشهری که جز به مقاومت و مجاهدت بخواهد آزاد شود، سرنوشتی جز به یغما رفتن ندارد.

اما زهی خیال باطل! چه دشمنان خارجی و چه دشمنان داخلی بدانند که مملکتی که امام دارد، خرمشهرش در محاصره نمی ماند.

آن روزها عراقی ها  روی دیوارهای خرمشهر نوشتند : «جِئنا لِنَبقی» یعنی : «آمده ایم که بمانیم» اما هنگام فرار، وقت پاک کردن دیوار نوشته هایشان را که هیچ، وقت پوشیدن کفش هایشان را  هم پیدا نکردند و پابرهنه گریختند.

این قانون عالم است که تاریخ تکرار می شود. این روزها در عالم ، خیلی ها گمان کرده اند آمده اند که بمانند. اما نمی دانند مملکتی که امام دارد ، خرمشهرش در محاصره نمی ماند و روزی چشم تمام بدخواهان عالم خواهد دید و گوششان خواهد شنید فریاد شادی پیچیده در عالم را که «خرمشهر آزاد شد»

این روزها خرمشهرهای زیادی در محاصره ست که به برکت امام شیعیان، در آینده ی نزدیک، فریاد آزادیشان عالم را شگفت زده خواهد کرد و تو خود حدیث مفصل بخوان از این مجمل.

برای عاقبت بخیری باید با امام بود و غدیر تدریس همین درس است. پیامبر فریاد زد: « آنان که رفته اند، برگردند و آنان که عقب مانده اند، برسند»  برای عاقبت بخیری باید با امام حرکت کرد، نه یک قدم پس و نه یک قدم پیش!

مملکتی که امام دارد، خرمشهرش در محاصره نمی ماند، اگر مأموم قدر امام را بداند و گوش به فرمانش باش

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۳ خرداد ۹۷ ، ۱۲:۱۲
علی موجودی