الف دزفول

الف دزفول
طبقه بندی موضوعی
بایگانی
پیوندها

۳ مطلب در بهمن ۱۳۹۷ ثبت شده است

این تصویر برای شرمندگی تمامی مسئولین کافی است

حاج مهدی، پیرمرد انقلابی ، مؤمن و خوش زبان دزفولی است که چهره اش برای خیلی ها آشناست. با آن چفیه ای که همیشه دور سرش می بندد و غالباً مرتب و اتوکشیده است.

سال های سال سر و کارش با درخت و گل و گیاه بوده و چند سالی است که دیگر کار نمی کند.

دیدنش نه تشریفات می خواهد و نه وقت ملاقات. از صف اول نماز جماعت که بگذری، زیباترین تصویر از حاج مهدی را زمانی می توانی ببینی که صبح یا عصر پنج شنبه، کنجی از قطعه 2 گلزار شهیدآباد دزفول بمانی و نگاهت را بدوزی به ردیف اول.

دست حاجیه خانم در دست، آرام آرام با قدم هایی کوتاه نزدیک می شود. حاجیه خانم مدتی است پاهایش همراهی اش نمی کنند و همین باعث شده حاج مهدی قدم هایش را کوتاه تر بردارد. خوب که خیره شوی، مفهوم حقیقی عشق را در همین گام برداشتن دو نفره ی حاج مهدی و حاجیه خانم می توانی ببینی. از همان عشق های ریشه دار و آسمانی.

حاج مهدی از آن انقلابی هایی است که انقلابی بودنش را با هیچ چیزی از جنس ماده معامله نکرد وسهم او از سفره ی انقلاب شده است همین دو مزاری که هر پنجشنبه با وجود پا درد حاجیه خانم، زائرشان می شوند.  

«میرزاعلی» پسر بزگترش ، سال 1360 در «فیاضیه آبادان» آسمانی شد و «صفرعلی» دو سال بعد از «پاسگاه زید» پرکشید تا به برادر بزرگترش برسد.

حاج مهدی همیشه صف اول است. نه از آن صف اولی هایی که برای دوربین ها و رسانه ها و انتخابات و پست و مقام ، صف اول می ایستند.

حاج مهدی همیشه صف اول است، نه از آن صف اولی هایی که صف اول بودن را پوششی قرار داده اند برای غارت کردن بیت المال.

نه از آن صف اولی هایی که برای فیلمِ صف اولی را بازی کردن، حق و حقوق نجومی می خواهند.

نه از آن صف اولی هایی که اگر نقدشان کنی، بددهنی می کنند و بعدش هم حسابت با کرام الکاتبین خواهد بود.

نه!

جنس صف اول بودن حاج مهدی خیلی فرق می کند.

او همیشه صف اول است، با چفیه ای که دور گردنش می اندازد  و قاب عکس شاخ شمشادهایش که همیشه بالای سرش می گیرد و استوار قدم بر می دارد تا ثابت کند، هنوز هم گوش به فرمان رهبر است و پای انقلاب ایستاده است و ولایت مداری اش ، مثل برخی ها لقلقه ی زبان نیست.

در همه ی فرار و نشیب های انقلاب ، او صف اولی است و با اینکه دو عصای دستش را با دست های خودش داده است دست خاک، ذره ای از آرمانهایش کوتاه نیامده است.

به گمانم این تصویر حاج مهدی برای شرمندگی همه ی مسئولین کافی است. خصوصاً آن مسئولینی که نانِ نظام را می خورند و به جای خادم، خائنند.

باید صف اول بودن و انقلابی بودن را همه از «حاج مهدی رضا زاده» بیاموزند. پدر شهیدان میرزاعلی و صفرعلی رضا زاده! مردی که با اینکه همه هست و نیستش را برای انقلاب هزینه کرده است، میزان انقلابی بودنش با کم و زیاد شدن رقم فیش حقوقی اش بالا و پایین نمی شود.

مردی که وجودش و حضورش در راهپیمایی 22 بهمن ماه و در جشن 40 سالگی انقلاب، برای شرمندگی تمامی مسئولین کافی است.

راستی اگر عمری بود، قصه ی شهادت پسرهایش را هم روزی خواهم نوشت. قصه ی حیرت انگیز و شگفتی است.

یاعلی

 

 


۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۳ بهمن ۹۷ ، ۱۰:۲۷
علی موجودی

وعده هایی که بود، یادمانی که نیست!

مروری بر وعده ها و فرمایشات مسئولین در خصوص ساخت یادمان شهدای گمنام دزفول

به مناسبت 12 بهمن ماه و 730 روزه شدن وعده ی 100 روزه

 

 

و فردا 12 بهمن ماه ، وعده بازسازی 100 روزه یادمان شهدای گمنام ، دو ساله می شود یعنی 730 روزه!

آقایان مسئول ! اگر به جای وقت گذاشتن برای توجیه و تکذیب انتقادها و تهدید منتقدین ، اندکی برای تدبیر و تسریع پروژه  وقت می گذاشتند، اوضاع خیلی بهتر بود. بدانید آتش آهِ مادر یکی از این هشت شهید گمنام می تواند، دنیا و آخرت شما را با هم به آتش بکشد.

 یادمانی که به بهانه ی عدم تطابق معماری آن با معماری باغ موزه تخریب گردید و در سازه ی نیمه تمام جدید، نقص های فاحشی وجود دارد. هم بدون سقف است و هم مزار شهدا در مرکزیت سازه قرار ندارد، بطوریکه مزار چهار شهید در راه پله یادمان قرار گرفته و طبق طرحی که در افتتاح نمایشی یادمان در دهه فجر گذشته رونمایی و بلافاصله همان روز جمع آوری شد، قرار است سنگ مزارها در محلی غیر از محل دفن شهدا قرار گیرد. این یادمان جدید دقیقاً مصداق این است که «می خواستند ابرویش را درست کنند، زدند و چشمش را کور کردند»

در ادامه توجه مخاطبان عزیز را به برخی وعده ها و فرمایشات مسئولین که طی این دو سال در رسانه ها منتشر شده است، جلب می کنم. من که نتیجه ای نگرفتم، شما اگر نتیجه ای گرفتید، لطفاً بفرمایید تا ما هم بفهمیم که بالاخره چرا این یادمان ساخته نشد!

 

( 40 روز بعد از تخریب ) (21 اسفند ماه 95 )

مدیر مرکز فرهنگی دفاع مقدس دزفول : « شهرداری برای تقلیل هزینه ها تخریب مقبره را به عهده گرفت و حالا دیگر پیمانکار باید مشغول به کار گردد و ان شاء الله اگر مسئولین مربوطه همکاری لازم را صورت دهند، برای سوم خرداد بخش اعظم آن آماده می شود.»

 

( 55 روز بعد از تخریب ) (7 فروردین  96)

سردارکارگر، رئیس بنیاد حفظ آثار و نشر ارزش های دفاع مقدس، ضمن زیارت قبور شهدای گمنام خواستار تسریع در روند ساخت بارگاه این عزیزان شد.

 

( 64  روز بعد از تخریب ) (16 فروردین 96 )

مدیرکل مرکز حفظ آثار و نشر ارزش‌های دفاع مقدس خوزستان : « در سفر اخیر سردار کارگر به استان و بازدید ایشان از مرکز فرهنگی دزفول مقرر شد که مرکز و یادمان شهدای گمنام این شهر در (چهارم خرداد ماه) سال جاری که مصادف است با روز مقاومت مردم دزفول به بهره برداری و افتتاح رسمی برساند .»

 

( 94 روز پس از تخریب) (19-2-96 شبکه اطلاع رسانی دانا )

مدیر مرکز فرهنگی دفاع مقدس دزفول از اهمال کار شهرداری و شورای شهر از بازسازی نماد یادمان شهدای گمنام در مکان این مرکز گلایه کرد.

 

(  221 روز پس از تخریب ) (19 -6-96  رهیاب نیوز)

مدیر مرکز فرهنگی دفاع مقدس شهرستان دزفول:  درخصوص یادمان شهدا باید از شهرداری مطالبه گری کنید. تمام طرح به شهرداری واگذار و درحال اجراست.

معاون عمرانی شهرداری دزفول: این پروژ اصلاً در حیطه کاری شهرداری نیست ولی سال95 مبلغ100میلیون تومان پرداخت شد

 

 ( 235 روز پس از تخریب ) ( 2 -7- 96 شبکه اطلاع رسانی راه  دانا)

ایمان کناری زاده سرپرست شهرداری  دزفول : پروژه ی مقبره ی شهدای گمنام توسط شهرداری دزفول در حال انجام است و تا پایان مهرماه تحویل مرکز فرهنگی دفاع مقدس شهرستان دزفول می گردد.

 

( 286 روز پس از تخریب ) ( 24-8-96  -  دزفول امروز و دزآوان)

مدیرمرکزفرهنگی دفاع مقدس: یادمان شهدای گمنام بنابود۳۰۰میلیون تومان به ماازشهرداری داده شود. الان کارموریانه‌ای جلو می‌رود. مردم مطالبه فراوانی در این خصوص دارند

فرماندار دزفول: آدم بغضش می گیرد. شهردارسابق ۲۰بار به من قول مساعد داد. چرا برای تکمیل مرکز فرهنگی دفاع مقدس (ساخت یادمان شهدای گمنام) بودجه وعده داده شده (۳۰۰میلیون تومان) را ندادند؟

 

(  290 روز پس از تخریب) (  30 آبان 96 سایت شهدای ایران ) :

رئیس شورای شهر دزفول در گفت وگو با سایت دزآوان اظهارکرده است: تمام اعتبار مرکز فرهنگی دفاع مقدس در زمان شهردار سابق به پروژه فتح المبین هزینه شده است.

شهردار سابق دزفول در گفت وگو با سایت دزآوان اظهار کرده است: هیچ گونه اعتباری در خصوص موزه دفاع مقدس به شهرداری دزفول واریز نشده است.

 

( 342 روز پس از تخریب ) ( 19 دی ماه 96 سایت باشگاه خبرنگاران جوان)

 مدیر مرکز فرهنگی دفاع مقدس دزفول، گفت: بنیاد حفظ آثار و شهرداری دزفول که مسئولیت یادمان شهدا را به عهده دارند در تلاش اند تا باغ موزه دفاع مقدس دزفول در ایام دهه فجر به بهره برداری برسد.

 

(365 روز پس از تخریب) ( دهه فجر)

مراسم افتتاح کاملا نمایشی یادمان با موکت ها و سنگ قبرهایی که عصر همان روز افتتاح برداشته شدند انجام گرفت و  دوباره پیمانکار ، ساخت و ساز سازه را از سر گرفت .

 

 ( 400 روز پس از تخریب) ( 20 اسفند 96، سایت مجد دز)

سرهنگ بهزاد جولایی مدیر مرکز فرهنگی دفاع مقدس دزفول:  بودجه یادمان شهدای گمنام باید از طریق شهرداری و اعتبارات دولتی تأمین شود و برای تکمیل یادمان شهدا و فضای اطراف آن نیاز به اعتبار می باشد. قریب ۲۰۰ میلیون تومان تا امروز هزینه ساخت یادمان شهدا شده و برای تکمیل آن قریب ۱۶۰ میلیون تومان اعتبار نیاز است.

 

 ( 536 روز پس از تخریب) ( 31-4-97  - جلسه شورای فرهنگی دزفول - دزفول امروز )

جولایی: یادمان شهدا موظفی شهرداری است. سال۹۵ آغاز کردند ولی عنایت لازم را نداشتند. نمی خواهیم مدیران شهری را زیرسوال ببریم. یادمان از برج ۱۱ سال۹۵ شروع شد ولی از آن زمان پروژه ساخت آن خوابیده. هم به شهردار قبل گفتیم هم فعلی. امید داشتیم شهردار فعلی عنایتی به شهدای گمنام داشته باشد. اگر ۵۰ میلیون به پیمانکار برسد پروژه شهدای گمنام تا دوهفته دیگر تکمیل می شود. پیگیر جذب سرمایه هستیم

مهندس دوایی فر ، شهردار : داریم برای شهر آبروداری میکنیم وگرنه هیچکدام ازین موضوعات فرهنگی وظیفه شهرداری نیست. ما به  ثارالله ۵۰۰ میلیون پول دادیم و به موزه ۸۰۰ میلیون، درحالیکه کارگر ما هنوز عیدی و وپاداش سال ۹۴نگرفته است

سرافراز رییس شورای شهر: ما شهید زنده‌ایم. سرهنگ جولایی شهید زنده است. این بچه‌ها کجا بودند که ما مسئولین را که شهید زنده‌ایم نقد می‌کنند؟ چه کسی با گستاخی آنها برخورد می‌کند؟ باید شورای فرهنگ عمومی آنها را بیاورد و توضیح بخواهد

 

( 590 روز پس از تخریب) (21-6- 97  - دزفول امروز )

جولایی : زمان بندی قرارداد پروژه یادمان شهدای گمنام دزفول ۱۰۰ روز بوده. عملیات از بهمن ۹۵ شروع شده. مهمترین علت عدم تخصیص اعتبار به پیمانکار است. شهدای گمنام در راه پله یادمان مدفون نیستند ولی اگر هم بودند بی احترامی به شهدا نبود .

می خواستیم با مجوز مزار شهدا را که جداگانه قرار داده اند، جابجا کنیم که دریل بر بتن مزار کاری نبود و موفق نشدیم.

کارگر اهل سنت ما می گفت: با تلاش فراوان نهایتا سوراخ کوچکی ایجاد شد که دیدم پیکر شهید هنوز سالم است

 

و اینک (  730 روز پس از تخریب )  12 بهمن ماه 1397...

یادمان هنوز تکمیل نیست! داربست ها نصب هستند و از پیمانکار خبری نیست و هنوز توپ این بی تدبیری بین ارگان های مختلف در حال پاس شدن است.

نه ما از مطالبه گری خسته می شویم و نه مسئولین از بی خیالی و توجیه و تکذیب و گاهی هم تهدید. اما آقایان مسئول بترسند از روزی که این شهدا، خود بخواهند 16 سال بی حرمتی و غربتشان را از شما مطالبه کنند. در دنیا را می گویم! در آخرت که تکلیف کاملاً مشخص است!

 

 پانویس:

تصویر یادمان مربوط به شهریور 97 است، اما بگمانم تا کنون تغییر یادی نکرده است...

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۱ بهمن ۹۷ ، ۱۰:۲۷
علی موجودی

بالانویس:

هر چه کردیم راوی این ماجرا راضی به افشای نامش نشد. باور این قصه برای خودم هم سخت بود. اما یک سند 37 ساله معادلات را به هم ریخت.

 

  

توسط دکتر مهدی(عج) شفا یافت...

 روایت بهبود یک مجروح در ماجرایی خارق العاده

تصویر سندی که بعد از 37 سال کشف شد

این روایت برای اولین بار منتشر می شود.

 

 

و قصه از آنجا شروع می شود که حسین بعد از 37 سال به جبر روزگار بالاخره راضی می شود برای تعیین درصد جانبازی اش، هفت خوان رستم را طی کند. پاشنه ی کفش هایش را بالا می کشد و راه می افتد سمت بیمارستان هایی که در دوران هشت سال عاشقی، هر گاه زخمی برمی داشت، مدتی را بر تخت هایشان روزگار می گذراند.

دنبال تکه ای کاغذ از این بیمارستان به آن بیمارستان تا اینکه در بیمارستان سپاهان اصفهان سندی به دست حسین می دهند که مات و مبهوت فقط نگاهش را می دوزد به آن تکه کاغذ و جمله ای که سال های سال است روی این تکه کاغذ جا خوش کرده است و کسی از آن خبر نداشته است، حتی خودِ حسین. جمله ای که گواهِ یک اتفاق نادر و شاید بشود گفت که یک معجزه است. حسین سرش را بالا می آورد و تمامی خاطرات 37 سال پیش از پیش چشمانش، تصویر به تصویر عبور می کند.

  ******

  تصویر اول ( زخم پهلو)

هنوز صدای یا حسین(ع) رمز عملیات طریق القدس در گوشش طنین انداز است که در صبح عملیات،  هُرمِ سربِ داغ گلوله ای که پهلویش را شکافته است، درد را در سرتاسر وجودش تکثیر می کند.  تیربارچی عراقی که روی یک دستگاه پی ام پی مستقر است، هنوز دارد از فاصله ی بیست متری وحشیانه شلیک می کند که حسین زمین گیر می شود. زخم، زخم ساده ای نیست که بتواند با وجود آن، همراهِ رفقایش جلو برود و طعم شیرینی فتح بستان را همراه آنان بچشد.

 

 تصویر دوم ( اعزام)

تقویم، نهم آذر ماه 1360 را نشان می دهد که حسین با آمبولانس به اهواز اعزام و کارهای اولیه ی درمانی آغاز می شود. در عکس های رادیولوژی از گلوله اثری نیست، اما نشانه های برخورد آن به ستون فقرات وجود دارد و همچنین تعجب پزشکان از اینکه به دلیل فاصله ی کمش با تیربار، چگونه قطع نخاع نشده است.

اما این وسط یک مشکل وجود دارد. دفع مکرر خون، به همراه ادرار و عدم پیدا شدن دلیل آن، باعث می شود که حسین  برای معاینات دقیق تر پزشکان متخصص به بیمارستان آیت الله کاشانی اصفهان منتقل شود.

 

  تصویر سوم( درد ناشناخته )

در همین روزهاست که از شهادت برادرش در همان عملیات خبردار می شود و با اینکه هنوز ده روز از بستری شدنش نگذشته است، به اصرار خود از بیمارستان ترخیص شده و به دزفول بازمی گردد.

درد کلیه ی راست، دست از سرش بر نمی دارد و دفع خون همچنان ادامه دارد، دردی که پس از ده روز، دوباره او را راهی اصفهان کرده و این بار در بیمارستان سپاهان بستری می شود.

بیش از یک ماه از بستری شدن مجدد حسین می گذرد، اما تلاش پزشکان هیچ ثمری ندارد. نه درد کاهش پیدا می کند و نه علت خونریزی کشف می شود و همین مسئله پزشکان را به بن بست می رساند و تنها حدس آنان وجود یک سنگ نسبتاً بزرگ در کلیه است.

در این بین خانم پرستاری که همه «خانم هنرمند» صدایش می کنند، پروانه وار به مجروحین رسیدگی می کند. پرستاری که خواهر شهید است و غریبی حسین در اصفهان باعث شده است که بیشتر هوایش را داشته باشد.

 

 تصویر چهارم: ( امرالله )

حسین همچنان از درد به خود می پیچد که «امرالله گرامی[1]» که در تخت کناری او خوابیده است رویش را بر می گرداند سمت حسین و با لهجه ی شیرین اصفهانی اش می گوید: «نگران نباش! تو قطعاً خوب می شوی و به زودی مرخص خواهی شد!»

اطمینانی که در صدای امرالله وجود دارد، کنجکاوی حسین را بر می انگیزد و با اصرارهای حسین، امرالله پرده از راز خوابی که دیده است برمی دارد و ماجرا را اینگونه تعریف می کند که: امام زمان(عج) را در خواب دیدم که خطاب به چهارنفر از مجروحین فرمودند: «برخیزید و بروید. شما خوب می شوید» من به آقا عرض کردم: «آقا بگذارید بمانند» اما ایشان مجدداً فرمودند: «اینها خوب می شوند»

امرالله اشک هایش را با پشت دستش پاک می کند و می گوید : «من از بین آن چهار مجروح فقط چهره ی تو را شناختم. » حسین که هنوز درد سراسر وجودش را فراگرفته است، بغض کرده و نگاهش در چشمان امرالله گره می خورد.

  

تصویر پنجم ( یک اتفاق نادر )

ششم بهمن ماه 1360 یعنی حدوداً دوماه از مجروحیت حسین و دست و پنجه نرم کردنش با دردی ناشناس سپری شده است. ناگهان درد در وجود حسین  شدت می گیرد. جنس این درد با دردهای قبل متفاوت است. انگار کل بدنش را لای گیره گذاشته اند و دارند فشار می دهند. به سرعت خودش را به دستشویی می رساند. فریادش از درد به هوا می رود. دردی که شدتش را نمی توان به زبان آورد و در قالب واژه نمی گنجد. مرگ را پیش چشمانش به وضوح می بیند که ناگهان با کمال تعجب و در اوج ناباوری متوجه دفع شدن یک قطعه فلزی  می شود و درد به یکباره آرام می شود. خوب که نگاه می کند متوجه مَرمی یک گلوله می شود.

برای خودش هم باور کردنی نیست. حالتی شبیه به شوک دارد. مگر می شود همچین اتفاقی؟!  به سختی خودش را جمع و جور می کند و وارد بخش می شود. حال مناسبی ندارد که خانم هنرمند چشمش می افتد به او.

-  چی شده آقا حسین! اتفاقی افتاده؟! بازم حالت بده؟! درد داری؟!

حسین که از شدت دردی که تحمل کرده است، هم نیمه نفس است و هم خیس عرق، دستش را به دیوار گرفته و آرام می گوید: «افتاد!»

- افتاد؟! بالاخره این سنگ افتاد؟!

- سنگ نبود! تیر بود!

خانم هنرمند با تعجب می پرسد:

- تیر! مگه میشه؟! شوخی می کنی؟!

و حسین مرمی گلوله را که بین دو انگشتش گرفته است، بالا می آورد و چشم های خانم هنرمند از حدقه بیرون می زند. بلافاصله می دود و دکتر را خبر می کند و دکتر وقتی چشمش به گلوله می افتد با تعجب می گوید: «غیرممکنه! اصلاً همچین چیزی امکان نداره!»

بلافاصله دوباره حسین را می فرستد رادیولوژی و دوباره عکس و آزمایش و معاینه و بررسی و وقتی دکتر دوباره چشمش به حسین می افتد در حالی که حیرت تمام وجودش را فراگرفته است، می گوید: «پسر ! تو را باید بِکُشیم و باهات امام زاده درست کنیم! »

 

 تصویر ششم ( کرامت )

چند روز بعد حال حسین رو به بهبودی می رود و مرخص می شود. با مراجعت به دزفول و روایت قصه ای که بر او گذشته است، خیلی ها این ماجرای شگفت را چیزی شبیه معجره می دانند. در این بین آیت الله قاضی امام جمعه محبوب و مردمی دزفول از حسین می خواهد که این ماجرا را به عنوان کرامتی از امام زمان(عج)  برای مردم بیان کند، اما حسین قبول نمی کند و این ماجرا به فراموشی سپرده می شود.

 

 دکتر عباس بصیری

 

تصویر هفتم: ( شش سال بعد)

سال 1366 یعنی حدود شش سال بعد از آن ماجرای عجیب دوباره کلیه ی حسین بازی در می آورد. به آقای دکتر عباس بصیری[2] مراجعه می کند. وقتی حسین ماجرا را برای دکتر شرح می دهد، ابتدا باور نمی کند. اما پس از چند روز دکتر در به در دنبال حسین می گردد و از او می خواهد تا اسناد پزشکی اش را مشاهده کند.

وقتی اسناد پزشکی حسین پیش چشمان دکتر قرار می گیرد، شگفت زده، دچار حیرت می شود که چنین اتفاقی چگونه رخ داده است و همین سبب شروع تحقیقات پزشکی گسترده ای برای دکتر می شود. این اتفاق نادر به عنوان یک مسئله ی پیچیده ی پزشکی توسط دکتر بصیری در کنفرانس ها و سمپوزیوم های متعددی در ایران و برخی کشورهای دیگر مثل  آرژانتین مطرح شود.

 ******

   حسین دوباره به برگه ی توی دستش نگاه می کند. بعد از 37 سال هنوز جوهر خودکار به زیبایی دارد جملاتی عجیب و غریب را نمایش می دهد. دست خط و امضای خانم هنرمند است که یک جمله ی دیدنی را برای تاریخ به ثبت رسانده است. جمله ای که تمام بدن حسین را به لرزه در آورده است: « تیر از کلیه بیرون آمد. خواست خدا بود. حال عمومی بیمار عالی است. توسط دکتر مهدی(عج) شفا یافت. – هنرمند »

دست خط خانم هنرمند در پرونده پزشکی حسین

حسین در حالی که اشک در چشمانش حلقه زده است دارد به این ماجرا فکر می کند که شهید امرالله گرامی آن خواب و آن راز را فقط به او گفته بود و خانم هنرمند از آن خبر نداشت. چقدر حرف های امرالله و نوشته ی خانم هنرمند به هم شباهت داشت!!!

حسین کاغذ 37 ساله را برمی دارد و روی قلبش می گذارد. آرامشی سرتاسر وجودش را فرامی گیرد.

 

 پانویس:

در فضای مجازی خیلی دنبال خانم هنرمند و سرنخی برای پیدا کردنش بودم، اما به نتیجه ای نرسیدم. او باید اهل اصفهان باشد. اگر اطلاعاتی از او پیدا کردید، خبرم کنید!

 


[1]- شهید امرالله گرامی متولد 1341 ، فرمانده گردان امام رضا(ع) که در عملیات طریق القدس مجروح شده و پس از بهبودی دوباره راهی جبهه می شود و سرانجام در عملیات رمضان  و در محور کوشک در مورخ 7 مردادماه 1361 به شهادت می رسد. پیکر پاک و مطهر این شهید عزیز در گلزار شهدای اصفهان زیارتگاه اصفهان است.

 

[2] - دکتر«عباس بصیری» جراح و متخصص بیماری های کلیه و مجاری ادراری که در حال حاضر  استاد دانشگاه و رییس انجمن اندویورولوژی و یورولاپاراسکوپی ایران هستند.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۷ بهمن ۹۷ ، ۲۳:۲۷
علی موجودی