الف دزفول

الف دزفول
طبقه بندی موضوعی
بایگانی
پیوندها

۸ مطلب در اسفند ۱۳۹۴ ثبت شده است

تحویل سال در جوار مزار هشت شهید گمنام  دزفول

برنامه ی زیارت عاشورا و صرف صبحانه، همزمان با لحظات تحویل سال در جوار شهدای گمنام دزفول

 

لحظه ی تحویل سال ، هر کس به تناسب اعتقاداتش دوست دارد، جایی باشد. یکی  دوست دارد دور هفت سین در کنار خانواده اش باشد و یکی دوست دارد آن لحظه را در بین الحرمین کربلا باشد ، بین دو بهشت زمینی که متحیر است کدام سو را نگاه کند.

یکی دوست دارد برود امام زاده و در آن ثانیه ها، سرش را بگذارد به سجده و یکی هم دوست دارد در کنار عزیز شهیدش در گلزار شهدا باشد.

این وسط آدم هایی هستند که اختیار ندارند کجا باشند، مثل مرزبانان و پاسدارانی که در حال دفاع از امنیت این مرزو بومند و پزشکان و آتش نشانان و . . .  که گاه لحظه ی تحویل سال در حال خدمت به مردم هستند.

اما دسته ای از آدم ها هم هستند که کسی سراغشان را نمی گیرد تا تحویل سال  تنها نباشند. مثل ساکنان خانه های سالمندان و برخی جانبازانی که اسیر چهاردیواری های آسایشگاه ها هستند. مثل شهدای گمنامی که معلوم نیست  کدام مادر چشم به راهشان دارد و یا کدام پدر از درد فراق،  سینه در آغوش خاک نهاده است و چه خوب است که در این لحظات سراغی از این عزیزان بگیریم.

گفتم «شهدای گمنام» و یاد هشت شهید گمنام مدفون در یادمان شهدای گمنام شهرمان افتادم که غریب تر از تمامی شهدای گمنام مدفون در یادمان های کشور ، گوشه ای افتاده اند و کسی سراغ از غربتشان نمی گیرد. شهدایی که در بی خیالی و بی اعتنایی مسئولین شهر و البته فراموشی برخی مردم غریب مانده اند.

آفرین به غیرت برخی جوانان این شهر که یک  گروه خادم الشهدا  تشکیل داده اند به نام «عاشقان امام حسن مجتبی(ع)» و مدتی است در اوج بی اعتنایی مسئولین به این شهدا، خودشان دستشان را گذاشته اند روی زانویشان و  خادمی یادمان شهدای گمنام دزفول را آغاز کرده اند و عصرهای پنجشنبه چون برادرانی مهربان ، میزبان زائران یادمان هشت شهید گمنام دزفول می شوند و برای تأمین هزینه های این کار، از کمک های مردمی استفاده می کنند. کار این بچه های انقلابی مصداق حرف حضرت امام خمینی(ره) است که« اگر مسئولین کوتاهی و مماشات کردند، ملت انقلابی خود اقدام کند»

 گروه خادم الشهدای «عاشقان امام حسن مجتبی(ع)» برای لحظات تحویل سال برنامه ای تدارک دیده اند و  از همه ی مردم شهید پرور دزفول ، دعوت کرده اند که لحظات تحویل سال را مهمان این شهدای غریب و گمنام باشند و در این برنامه ی کاملاً مردمی شرکت کنند.

 این عزیزان از امشب (شنبه شب ) تا صبح فردا یکشنبه به صورت پیوسته در یادمان شهدای گمنام دزفول روبروی آقا رودبند حضور دارند و میزبان و پذیرای زائران شهدای گمنام هستند.

ان شاءالله ساعت هفت و سی دقیقه ی صبح یکشنبه و در آستانه ی تحویل سال، فضای آسمانی یادمان شهدا به نوای زیارت عاشورا عطرآگین خواهد شد و پس از آن عزیزان خادم با صبحانه ای مختصر که با بضاعت اندکشان و کمک هایی که از مردم جمع آوری کرده اند، از  زائران شهدای گمنام  پذیرایی خواهند کرد.

چه زیبا خواهد بود ثانیه های تحویل سال، در سجده ی زیارت عاشورا و در جوار مزار منور هشت شهید گمنام دفاع مقدس باشیم. پس از مراسم تحویل سال نیز این عزیزان پذیرای کلیه زائرین عزیز شهدای گمنام خواهند بود.

 

وعده ی ما صبح یکشنبه در جوار مزار منور هشت شهید گمنام دفاع مقدس

با قرائت زیارت عاشورا و صرف صبحانه  هنگام تحویل سال نو

 

ان شاء الله که خداوند و شهدای والامقام خود اجر و مزد این خادمان مخلص و بی ریای شهدا را عنایت کند و سربازی در رکاب یار را رزق و روزی شان کند.
۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۹ اسفند ۹۴ ، ۱۷:۵۵
علی موجودی

وقتی حرمت گلزار شهدا شکسته می شود . . .

به بهانه ی حضور حرمت شکنانه برخی ها در گلزارهای شهدای شهر

 

خیلی آدم باید بی غیرت باشد و قدر نشناس که نمک بخورد و نمکدان بشکند. وقتی شهدا گفته اند ( سرخی خونم را به سیاهی چادرت امانت می دهم)،  وقتی شهدا گفته اند ( تفنگی که در دست من است چادری است که بر سر توست )، همه جوره و به هر زبانی خواسته اند که توصیه کنند به رعایت حجاب. توصیه کنند به عفاف.

آدم باید خیلی بی غیرت باشد که بی خیال این وصیت ها شود. چون این حرف و حدیث ها و این خواسته ها از کسانی برایمان به ارث رسیده است که جانشان را دادند برای آرامش و آسایش امروزمان و اگر نبودند و نمی رفتند ، وضعیت امروزمان معلوم نبود.

واین «بی غیرتی»، گاه به «گستاخی» هم تبدیل می شود. این بی غیرتی،  زمانی به اوج می رسد که آدم ها دقیقاً عکس این وصیت ها عمل کنند. در نهان و آشکارا بماند، بلکه در محضر شهدا  و در حریم شهدا، پا بگذارند روی این وصایا.

این مقدمات را گفتم تا برسم به بهانه ای که قلم به دستم کرد. دیروز آخرین پنجشنبه سال و عید اموات بود و طبق سنت قدیمی دزفولی ها، آدم هایی که سال تا سال سراغی از شهدا و امواتشان نمی گیرند، آمده بودند شهیدآباد و بهشت علی. اما با چه وضع پوشش و با چه قیافه هایی بماند! گلزارهای شهدا  موج می زد از افرادی که با آرایش و پوششی که می روند مجلس عروسی، آمده بودند در محضر شهدا. در محضر شهدایی که از وصیت هایشان گفتم. در محضر بانوان شهیدی که شب ها با حجاب کامل می خوابیدند که حتی پیکرشان بی حجاب نماند.

من واژه ای  جز « بی غیرتی» و «گستاخی»  برای این کار پیدا نمی کنم. این که یک نفر همه ی دار و ندارش را و جانش را برای تو بدهد و تو حاضر نباشی برای دقایقی حتی ظاهر را حفظ کنی که قداست حریم قدسی این عزیزان شکسته نشود و البته این رفتار مختص روز عید اموات نیست ، بلکه در این روز به اوج خود می رسد.

این که عده ای باظاهری دقیقاً عکس وصیت ها و خواسته های شهدا، صاف بیایند و پایشان را بگذارند در حریم شهدا و راست راست راه بروند در حریم آسمانی این  به معراج رفته ها خیلی گستاخی است. حالا در کوچه و خیابان و جشن و مهمانی ها ، با چه ریخت و قیافه ای هستند، خودشان باید روزی جوابگو باشند که خودش حکایت ها دارد و روایت هایی که معمولاً برای برخی بازیچه است و موضوع حرف من نیست.  اما خیلی  گستاخی می خواهد که وقتی آدم ها به هر دلیل شهیدآباد می آیند،  وقتی خواسته یا ناخواسته وارد حریم شهدا می شوند، باز هم پشت پا بزنند به وصیت این بچه ها.  خب حداقل به حرمت و احترام این بچه ها، ظاهر را حفظ کنید.

من ندیده ام و نشنیده ام که در هیچ کجای دنیا، حرمت مکان هایی که برای مردم به هر دلیل مقدس هستند، شکسته شود، حالا این که در آموزه های اسلامی،  قبرستان جای عبرت وتنبه آدم هاست، پیشکش.

یاد حرف «شهید طیب طاهر» می افتم که به سید گفته بود : «می دانی چرا وصیت نمی نویسم سید؟ می ترسم روزی آیندگان وصیت مرا به جای نصیحت من اشتباه بگیرند و کم کم به دست فراموشی بسپارند » به سید گفته بود : «سید! آرزویم رفتن است.اما نگرانی من از آینده است. از ادامه راهم می ترسم. می ترسم که پس از ما راهمان ناتمام بماند»

یاد حرف شهیدحسین بیدخ می افتم : « می روم تا تو بیایی ، اگر این راه بی یاور بماند زندگی را از من دزدیده ای».

هر کس به هر طریق راه این بچه ها را نرود، فردا باید پاسخگویشان باشد ، چرا که شهدا از دزدان زندگی خویش نخواهند گذشت و این حرمت شکنی هم نوعی دزدیدن زندگی شهداست.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۸ اسفند ۹۴ ، ۱۸:۴۱
علی موجودی

وقتی شهدا حال آدم را خوب می کنند . . .

به بهانه ی برگزاری سی و پنجمین سالگرد شهادت شهدای حمله موشکی به مسجد نجفیه دزفول در 19 اسفندماه 59

 

برخی حس و حال هایی که سراغ آدم می آیند، وابسته به مکان هستند. یعنی دقیقاً باید در یک جای خاص باشی، در یک مکان مشخص ، تا با تمام وجودت احساسش کنی و محو شوی در آن حالت. زمان، برای این حال و هوا که گفتم بی تأثیر است. شب باشد یا روز، وقت و بی وقت، مهم نیست. مهم این است که کجا باشی؟!!!  مثلاً حسی را که آدم در بین الحرمین کربلا دارد، هیچ کجای عالم نمی تواند پیدایش کند و این قاعده زمان نمی شناسد. شنیدن وصفش و دیدن تصاویرش هیچگاه به پای حضور و حس کردنش نمی رسد.

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۴ اسفند ۹۴ ، ۱۶:۲۴
علی موجودی

 ثروت یا غیرت !

 

هفته ی گذشته به سنت اسفندماه هر سال،  با بچه های دانشگاه رفتیم راهیان نور.  قرار گرفتن در فضای مناطق عملیاتی که روزگاری قدمگاه شهدای والامقام بوده است، آدم را در یک مغناطیسی قرار می دهد که تمام وجودش را فرا می گیرد. من اسمش را گذاشته ام قرار گرفتن در« مغناطیس شهدا». آدم حالش خیلی خوب می شود در آن بیابان ها و صحراها.

شب برای اسکان رفتیم دانشگاه آزاد واحد آبادان. مدیر اموراداری اش منتظرمان بود و آمد به استقبال. سال گذشته هم برنامه همین بود. یاد شهدای گمنام مدفون در دانشگاه افتادم.

سال 92 دو شهید گمنام دفاع مقدس ، در دانشگاه آبادان مدفون شده بود و سال گذشته که برای اسکان رفتیم، یک یادمان زیبا در وسط محوطه ی دانشگاه خودنمایی می کرد.

با بچه ها از پارکینگ راه افتادیم به سمت یادمان شهدای گمنام دانشگاه.  همین که چشمم افتاد به یادمان، پاهایم خشکید و چشمانم مات شد به روبرو. ایستادم. بچه ها گفتند : «پس چی شد؟ چرا وایستادی ؟» گفتم : «یادمان پارسال اینجوری نبود، اینو تازه ساختن! مگه میشه تو یه سال یادمانی به این عظمت بزنن!!؟»

حین این صحبت ها بودیم که مدیر اموراداری دانشگاه رسید. بلافاصله پرسیدم: «این یادمان رو تازه ساختین؟ آخه پارسال که اومدیم نبود!» گفت : «آره! اون یادمان قبلی موقت بود. یازده ماه طول کشید. اما خیلی برامون مهم بود که بهترین شکل ساخته بشه! این شهدا برا ما خیلی اهمیت دارن. خیلی تلاش کردیم تا سردار باقر زاده قبول کرد بهمون شهید گمنام بده. بهترین و با شکوه ترین تشییع رو براشون گرفتیم و برا سالگرد شون هم دو ساله که برنامه های گسترده ای برگزار می کنیم. در نهایت شکوه و عظمت. برای این یادمان هم خیلی پیگیری کردیم تا تونستیم بسازیمش. خیلی بدو بدو کردیم و البته کاری نکردیم برای این شهدا! این کمترین کاره . خیلی حق دارن گردنمون. خیلی . . .  »

بغض کرده بودم. همینطور که او می گفت، من در ذهنم وضعیت یادمان شهدای گمنام دزفول را از سال 81 تا امروز، مرور می کردم و برخی مردم و نیز مسئولینی که هیچ دغدغه و رغبتی برای سروسامان دادن به وضعیت آن جا ندارند و کاملاً بی خیال هستند.

بچه های آبادان، ظرف یک سال چه زیبا برای شهدای گمنامشان  یادمان ساخته بودند به بهترین شکل و زیباترین معماری . به مدیر امور اداری شان گفتم : « آفرین به غیرتتون و آفرین به قدرشناسی تون. واقعاً خدا خیرتون بده که حق میزبانی این شهدا رو ادا کردین! »

با بچه ها رفتیم و نشستیم کنار مزارها. خیلی دلم گرفته بود. خیلی. یکی از بچه ها گفت: «بابا اینا پول دارن خب! » گفتم : « بحث، بحث بودجه نیست. بحث ثروت نیست. بحث غیرته. غیرت که باشه، ثروت جور میشه!!! مشکل یادمان شهدای گمنام دزفول هم غیرت می خواد...!! این که برخی مردم بدونن آرامش امروزشون از این بچه هاست و احساس مسئولیت کنن و پیگیر بشن کاری کنن و مسئولین هم بدونن میز و پست و مقامشون رو مدیون کی هستن؟ که اگر بدونن ، حق مطلب رو ادا می کنن . . . مشکل، مشکل بی خیالی آدماس. مشکل، مشکل غیرته نه ثروت . . .»

و تو خود حدیث مفصل بخوان از این مجمل.


یادمان موقت شهدای گمنام دانشگاه آزاد اسلامی واحد آبادان- اسفند 93

یادمان جدید شهدای گمنام دانشگاه آزاد اسلامی واحد آبادان- اسفند 94

 

پانویس :

باز هم آفرین به غیرت آقا سعید و چند تا از رفقایش که هر  عصر پنجشنبه ،  مثل برادر ، با پولی که از این ور و آن ور جور می کنند ، یادمان را برای زیارت مردم آماده می کنند و از زائرین پذیرایی می کنند.

از مردم عزیز و شهید پرور دزفول دعوت می کنم که عصرهای پنجشنبه با زیارات 8 شهید گمنام روبروی آقا رودبند بروند و میزبانی کنند برای این میهمانان گمنام شهر.

۲ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۰ اسفند ۹۴ ، ۱۲:۳۸
علی موجودی

بالانویس:

بارش  پیام های تبریک دوستان و مخاطبین الف دزفول به بهانه ی کسب رتبه ی اول کشوری «الف دزفول» ، باعث شد که علی رغم میل باطنی ام، در این خصوص دست به قلم شوم و باز هم  تکرار کنم که «الف دزفول» سربلند شده است نه نویسنده اش!! باید به شهدا، جانبازان ، خانواده های شهدا و مردم پایتخت مقاومت دزفول تبریک گفت این افتخار را و من مالکیتی در این خصوص برای خود نمی دانم.

 

 

الف –  «الف دزفول»

 

بارها و بارها شنیده ام که «شرف المکان بالمکین». اعتبار مکان ها به انسان هایی است که در آن ها زیسته اند و مگر «مکان» باید از جنس خاک باشد و «مکین » آدم هایی  که در عبور و مرور و تکرارهای زندگی روزمره هستند؟

می شود «مکان» همین «الف دزفول» باشد و «مکین»، هم شهدا!  همان آدم هایی که زنده تر از آن ها در آنچه نامش را زندگی گذاشته ام، ندیده ام. آنان که جلوه ی حقیقی «حی» هستند و «احیاء عند ربهم یرزقون»  زیباترین سند این حی بودنشان است.

«الف دزفول» هر چه دارد، از همین «مکین» هاست. آبرویی که دارد را از همین آدم ها گرفته است. الف دزفول را شهدایش سربلند کردند و عزت دادند. از خود هیچ ندارد که اگر این بچه ها نبودند که نامشان و یادشان و زمزمه شان و روایتشان روح بدهد به واژه های مرده، الف دزفول هم می شد مثل خیلی از این «مکان» های مجازی که سرد و بی روح و مخروبه کنجی افتاده اند.

چقدر خوب است آدم حقیقت را بگوید. چقدر خوب است آدم واقعیت را ببیند و به قول امروزی ها واقع بین باشد. چقدر خوب است که آدم ها  افتخار نکنند به اتفاقی که نقشی در آن ندارند. من که برای این انقلاب یک سیلی هم نخورده ام. خودم را چسبانده ام به این بچه ها تا در عشقی یک طرفه راه را گم نکنم. پس هیچ جای تبریکی برای من وجود ندارد.

اگر امروز «الف دزفول» سربلند شد، از سربلندی و سرافرازی شهدا و جانبازان و فرشته سیرتانی است که همیشه نقشِ اول روایت هایش بوده اند. از سربلندی و عزت شهر مقاوم و قهرمان پروری است که به برکت مقاومت مردمش زیر باران موشک های دشمن و پیکار جوانانش در جببه های نبرد،  طی 2700 روز مقاومت ، 2600 شهید تقدیم کرد و پایتخت مقاومت ایران لقب گرفت.

«الف » شدن «الف دزفول» در کشور، مدیون همین آدم هاست و من باز تکرار می کنم که در این موفقیت، مالکیتی برای خود نمی بینیم. تمام افتخار این صدرنشینی «الف دزفول»  مربوط به شهداست و جانبازان و مردم مقاوم و شهید پرور شهرم.

من هم تبریک می گویم طنین انداز شدن نام پایتخت مقاومت ایران، دزفول قهرمان  را در سرتاسر کشور .

تقدیم به شهدای شهرم که در زندگی کمتر راهشان را رفتم.

تقدیم به  جانبازان شهرم که غیرت نداشتم حتی سراغی ازشان بگیرم و حالی بپرسم.

تقدیم به تمامی مادران و پدران شهدای شهرم که  این روزها یکی یکی دارند مهمان فرزندان شهیدشان می شوند

و تقدیم به تمامی مردم قهرمان و صبور و مقاوم شهرم دزفول.

خدایا! فقط از تو می خواهم، عاقیبت بخیر سر به بالین خاک بگذارم و مگر زیباترین عاقبت بخیری شهادت نیست؟

 

لینک خبر در خبرگزاری دفاع مقدس

 

۵ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۸ اسفند ۹۴ ، ۱۰:۱۱
علی موجودی

« سُلطُعلی»

روایتی متفاوت از شهید سلطانعلی شاه محمدی

 

 

برگ اول:

در دوران موشکباران عراق، بسیاری از دزفولی ها برای این که هم در شهر بمانند و دزفول را ترک نکنند و هم برای این که در امان بمانند از موشک های 12 متری عراق،  مدتی را در شهرک های اطراف دزفول به سر می بردند.

مردم شهرک های اطراف هر کدام اتاقی از خانه شان را در اختیار یک خانواده قرار داده بودند و این مهمان نوازی و این مهربانی و به نوعی ایثار، خود یکی از جلوه هایی از مقاومت مردم دزفول است که تا کنون نادیده گرفته شده است. این جلوه از ایثار مردم شهرک های دزفول باید در جای خود نشان داده شود و برای مردم ایران و حتی کشورهای دیگر به نمایش گذارده شود.

مردم عزیز این شهرک ها با وجود تمامی مشکلات خودشان، بخشی از خانه و زندگی خود را بدون هیچ چشم داشتی در اختیار مردم شهر دزفول قرار می دادند تا در آرامش و امنیت بهتری روزگار بگذرانند.

این محبت و دوستی به وجود آمده باعث شد تا سال ها پس از جنگ، ارتباط صمیمی بین مردم دزفول و این شهرک ها که امروزه تمامی شان به شهر تبدیل شده اند به وجود آید و همانند خویشاوندان و اقوام و شاید هم عزیز تر، باب دید و بازدید و رفت و آمدی باز شود که هنوز که هنوز است برای بعضی ها دنباله دار است.

 

۵ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۹ اسفند ۹۴ ، ۱۶:۵۵
علی موجودی

الف دزفول از سال 90 تا 94

www.alefdezful.ir

علی موجودی

بالانویس:

داستان نوشتن بلد نیستم، این اولین تجربه است. این فقط و فقط یک داستان کوتاه است و واقعی نیست.  زاییده ی دغدغه هایی که همیشه با من هستند. خواندنش کمتر از ده دقیقه زمان می گیرد ، اما تفکر به محتوایش برای هر کس تفاوت دارد.

 

 پلاک اروند

داستان کوتاهی در خصوص این روزهایی که دارد می گذرد

 با کت و شلوار جدیدش و قامتی که سعی می کرد با راست راست راه رفتن، جلب توجه کند ، وارد بهشت آباد شهر شد. به آدم های کت و شلواری همراهش گفته بود که طوری دور و برش راه بروند که همه متوجه شوند آدم مهمی آمده است.

هنوز چند قدمی نرفته بود که  حرکت تعدادی آدم کت و شلواری دیگر توجه اش را جلب کرد.  خوب که دقت کرد ، یکی دیگر را دید مثل خودش. با آدم هایی که دور و برش مثل عصا قورت داده ها راه می روند.

این وسط لبخند مردمی که داشتند نگاه می کردند و با انگشت آنان را به هم نشان می دادند،  واضح به چشم می خورد. راهش را ادامه داد.  دقایقی چرخید بین مردم؛ اما کسی تحویلش نگرفت.  بجز همین آدم های دور و برش که مدام بادیگارد وار ، انگشت را می گذاشتند روی هنزفریِ توی گوششان و با آدم های خیالی آن سوی خط  زمزمه می کردند برای جلب توجه. کسی توجهی نمی کرد بهشان. برخی آدم ها فقط از دور، سلامی می دادند و یا دستی بلند می کردند.

۲ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۳ اسفند ۹۴ ، ۱۲:۱۳
علی موجودی