الف دزفول

الف دزفول
طبقه بندی موضوعی
بایگانی
پیوندها

۷ مطلب در مرداد ۱۳۹۶ ثبت شده است

تشییع نور

 یادکردی از شهید مدافع حرم ، سیدمجتبی ابوالقاسمی

 


و تو گمانت این است که مردم دارند پاره ای از نور را بر شانه می برند.

نه! من  خودم این عکس را گرفتم.  آنگاه که بر  پشت بام قطعه ی 2 شهیدآباد دزفول مشغول ثبت تاریخ بودم.

این تابوت  شهید سیدمجتبی ابوالقاسمی، شهید جوان مدافع حرم دزفول است که در نورباران فرشتگان، تا رسیدن به مزارش چند قدم بیشتر فاصله ندارد.

و تو گمانت این است که مردم دارند پاره ای از نور را بر شانه می برند.

و آنگاه که پس از تشییع ، عکس هایی را که گرفته بودم، نگاه کردم، ناباورانه چشمم افتاد به همین عکس.

و با خودم گفتم شاید انعکاس نور «وجه الله» است که بر چهره ی سید انعکاس یافته است و مگر امام خمینی (ره) نفرمود که «شهید نظر می کند به وجه الله»


۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۶ مرداد ۹۶ ، ۱۹:۱۰
علی موجودی

 

بالانویس:

 این پست را مردادماه 6 سال پیش نوشتم. مرور آن خالی از لطف نیست.

 

!آقا معلم

 روایت شهید محمد فرخی راد، اهل دزفول ، معلمی که در اسارت نیز از تعلیم و تعلم دست نکشید تا آنکه به همین جرم به شهادت رسید.

  

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۵ مرداد ۹۶ ، ۱۸:۱۶
علی موجودی

254 کیلومتر جهالت!

به بهانه ی افاضات برخی ها در خصوص شهادت شهید حججی

 

شهریورماه 59، رؤیای صدام برای تصرف یک هفته ای تهران در کوچه پس کوچه های خرمشهر گم شد. حال آنکه فاصله ی خرمشهر  تا تهران قریب  به 1000 کیلومتر است.

مرداد ماه 67 ، مجاهدین خلق آرزویشان را برای فتح 48 ساعته ی تهران در کوچه های خاکی اسلام آباد غرب، به گور بردند در حالی که فاصله ی اسلام آباد غرب تا تهران حدود 600 کیلومتر است.

حالا برخی ها دارند فریاد می زنند فاصله ی محل شهادت «محسن حججی» تا حرم حضرت زینب (س) 254 کیلومتر است. چرا سپاه پاسداران به بهانه ی دفاع از حرم مردم را فریب می دهد!  

بچه هم وقتی نمی خواهد، کودک همسایه دست به اسباب بازی هایش بزند، از همان درب خانه جلویش را می گیرد و نمی گذارد وارد خانه شان شود، چه برسد به اتاقش و کمد اسباب بازی هایش!

با این استدلالِ برخی ها، یا اهمیت ناموسشان برایشان از اسباب بازی کمتر است، یا قدرت استدلالشان از بچه ها ضعیف تر!   

با این استدلال باید می گذاشتیم عراق و مجاهدین خلق برسند تا چند کیلومتری تهران ، بعد دفاع می کردیم. واقعاً باید اینجا به برخی ها گفت:«خسته نباشی دلاور! خداقوت پهلوان!»

 

پانویس:

علی (ع) در خطبه ی 27 نهج البلاغه می‌فرمایند: «بارها من به شما گفته‌ام که از خانۀ خود بیرون بروید و در آن نقطه‌ای که دشمن می‌خواهد به سوی شما حمله کند، در همانجا به دشمن ضربه بزنید! نگذارید دشمن به لبِ مرز خانه‌های شما برسد که آن‌گاه ذلیل خواهید شد و ضربه خواهید خورد»

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۴ مرداد ۹۶ ، ۱۰:۳۹
علی موجودی

از «سَلَفی» تا «سِلفی»

به بهانه ی تحقیر ایران و ایرانی به برکت حقارت یک مشت نماینده

 

بین «رحیم» و «رجیم» یک نقطه فاصله است، اما « از نقطه ای بترس که شیطانی ات کنند!»

از «حُریّت» تا «خَریّت» هم فقط یک نقطه فاصله است، اما «حُریّت» در سپاه حسین(ع) اتفاق می افتد و «خریّت» در سپاه عمر سعد!

اما «سَلَفی» را دقیقاً عین  «سِلفی» می نویسند و حتی در همان یک نقطه هم با هم تفاوت ندارند.

اما برایم عجیب است که برخی ها دارند با «سَلَفی»ها می جنگند و بین سر و پیکرشان با سرنیزه ی سَلَفی ها فاصله می افتد، تا ناموس «برخی دیگر» را به کنیزی نبرند و در بازارها نفروشند، اما همان «برخی دیگر» دارند با اربابان همان سَلَفی ها «سِلفی» می گیرند.

فاصله ی بین آن «سَلَفی» تا این «سِلفی» ، کیلومترها بیشتر است از فاصله ی بین «رحیم» تا «رجیم» و فاصله ی بین «حُریّت» تا «خَریّت».

گاهی ظاهر دو نام شبیه هم نوشته می شود، اما باطنشان خیلی با هم متفاوت است. خیلی!  چیزی توی مایه های تفاوت «عزت» تا «حقارت!»

«نماینده» را مثل «نماینده» می نویسند. اما شما محاسبه کنید فاصله ی بین «شهید آیت! شهید چمران! شهید دیالمه» تا «برخی ها» چقدر است؟ همان فاصله ی «عزت» تا «حقارت»

خدا رحمت کند شهید عبدالحسین خبری را که در وصیتنامه اش نوشت: « مسئولین! هرکسی که می خواهد باشد! مواظب باشید که ریاست میدان آزمایش افراد است. بی تعارف می گویم هر کسی لیاقت ندارد، نباید مسئول باشد»

حسین جان! به دنیای ما سرکی بکش! باز هم وصیتت را لگدکوب کرده اند! ببین چقدر بی لیاقت ها زیاد شده اند!

 

پانویس:

تصویر فوق مربوط به شهید مدافع حرم«محسن حُجَجی» است که چند روز  پیش در مرز عراق و سوریه، به اسارت سَلَفی های ملعون درآمد و در نهایت  قساوت ، سر از تنش جدا گردید. روحش شاد

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۹ مرداد ۹۶ ، ۱۹:۱۹
علی موجودی

سقفی که فروریخت! وعده ای که تحقق نیافت!

به بهانه ی گذشت 6 ماه از تخریب یادمان شهدای گمنام دزفول و نقص موجود در یادمان جدید

 

شش ماه از 12 بهمن ماه 95 گذشته است. همان روزی که یادمان هشت شهید گمنام دفاع مقدس دزفول با تیشه ی بی تدبیری و در نهایت تعجیل و بی حرمتی و به بهانه ی عدم سازگاری دکوراسیون آن با دکوراسیون محوطه، فروریخت و وَعده داده شد که در 4 خرداد 96 یادمانی جدید و در شأن این شهدای والامقام ساخته خواهد شد. وعده ای که همان طور که پیش بینی می شد و همانند سایر وعده هایی که برای این شهدا داده شده بود، سر خرمن از آب درآمد و تا کنون بعد از گذشت 6 ماه از تخریب، کار اجرای سازه یادمان هنوز در حال اجرا و آخرین  وضعیت یادمان به صورت زیر است.

 

وضعیت یادمان جدید مورخ 12 مردادماه 96

 

وضعیتی که طبق وعده آقایان قرار بود 4 خرداد 96 ببینیم!!!

و اما بعد . . .

دزفولی ها مَثَلی دارند که می گویند : «اَ خُل نِشِسَه خاکِستر! » این مَثَل را برای زمانی به کار می برند که وضعیت زندگی یک نفر با گذشت زمان به جای اینکه بهتر شود، بدتر می شود و حالا حکایت این یادمان شهدای گمنام  است.

یادمان مُسَقف ، تخریب شد و به جای آن قرار است یادمانی بدون سقف ساخته شود که فقط با دکوراسیون آنجا جور دربیاید. یادمانی که در گرمای شدید دزفول، سایه ساری برای زائران نداشته باشد و در سرما و باران  نتواند چتری باشد برای کسانی که می خواهند لحظاتی با این « مجهولون فی الارض و معروفون فی السماء » خلوت کنند.

از این نقص مهم که بگذریم، نقص فاحش دیگری در حال وقوع است. ظاهرِ امر بر این است که نقشه ی یادمان بدون در نظر گرفتن محل دقیق دفن شهدا طراحی شده است و در حال حاضر با بتن ریزی ستون ها مشخص است که مزار شهدا، در محوطه ی وسط یادمان و بین ستون ها، در مرکزیت سازه ی یادمان قرار نمی گیرد.

شواهد نشان می دهد که مزار دو تن از شهدا، اصلا ًخارج از محوطه  یادمان و طبق  مقایسه با تصویر طرح نهایی یادمان ، تقریباً در راه پله های ورودی و مزار چهار شهید دیگر نیز جنب ستون های یادمان قرار گرفته است. این موضوع را با یکی از دوستان دست اندرکار مطرح و ایشان طی تماس با یکی از عوامل اجرایی پروژه این موضوع  را تأیید کرد. ( در تصویر زیر این مسئله کاملا مشخص است)

 

 

مزار دو شهید خارج از یادمان و 4 شهید جنب ستون های یادمان کاملا مشخص است. در صورتیکه مزار هر 8 شهید باید بین ستونهای یادمان قرار می گرفت. ( قبل و بعد از بتن ریزی)

در یادمان قبلی این مشکل وجود داشت که سنگ مزار شهدا، روی محل دقیق دفن آنان قرار نداشت و ظاهراً همین نقص در طراحی جدید هم تکرار شده است. با این نقص موجود در طراحی جدید، نمی دانم مسئولین امر چه تدبیری اندیشیده اند؟ آیا باز قرار است سنگ مزارها در محلی متفاوت از محل دفن قرار گیرد؟

یعنی این وسط 300 میلیون تومان پول بیت المال هزینه می شود تا یادمان مسقف به یادمانی بدون سقف تبدیل شود و همان نقص بزرگ قبلی نیز وجود داشته باشد؟ این که همان مصداق مَثَل دزفولی است که ذکر شد: «اَ خُل نِشِسَه خاکِستر! » بدین معنی که «اوضاع  بهتر که نشد ، هیچ، بدتر هم شد.»

 اگر این مسئله صحت دارد که آقایان باید پاسخگوی اتلاف بیت المال باشند و اگر این مسئله حقیقت ندارد، از مسئولین مربوطه خواهشمندیم در خصوص نقشه ی سازه ی جدید و محل قرار گرفتن مزار شهدا و  ابهام موجود، یا احیاناً تغییرات احتمالی در نقشه شفاف سازی لازم را انجام دهند.

در پایان از کلیه مسئولین محترم دزفول ، خواهشمندم در تسریع روند ساخت یادمان شهدای گمنام و رفع نواقص و عیوب آن با توجه به هزینه مجدد 300 میلیون تومان از بیت المال ، اهتمام لازم را داشته باشند واز طرفی حق میزبانی را بجا آورده و حفظ حرمت این شهدای عزیز را بر خود فرض بدانند؛ شهدای گمنامی که 15 سال است به دلیل بی تدبیری در دزفول غریب مانده اند؛ عزیزانی که اهل بیت(ع) و فرشتگان الهی زائران همیشگی آنان هستند. شهدایی که معلوم نیست سال های سال است کدام مادر چشم انتظارشان چشم به در دارد و یا چشم از دنیا فروبسته است.

 و البته بد نیست  یک بار دیگر برخی مسئولین این حدیث را با خود مرور کنند شاید به نتیجه ای رسیدند. پیامبر اکرم(ص) می فرمایند: « اگر کسی مسئول عده ای از مسلمانان گردد در حالی که می‏داند در بین مسلمین‏ فردی شایسته تر از او وجود دارد، پس خائن به خدا، رسولش و مسلمانان خواهد بود.» و امام رضا(ع) می فرماید : « زیانی که دو گرگ گرسنه به گله گوسفندی بی چوپان می زنند از زیان ریاست طلبی در دین مسلمانان بیش تر نیست»

 به امید آن چهارم خردادی که یادمان قرار است افتتاح شود. چهارم خرداد امسال که نشد، ببینیم روایت افتتاح در چهارم خرداد چه سالی سال اتفاق خواهد افتاد ؟

 

پانویس1:

بد نیست اشاره ای هم داشته باشیم به موضوع تشکیل اولین!!! جلسه هیات امنای یادمان که بعد از گذشت 15 سال !!! از تدفین شهدا، بالاخره برگزار شده است که خود رکوردی بی نظیر!!! نه در کشور ، بلکه در دنیاست که  البته هیچ گزارشی از مباحث مطرح در آن و یا نتایج احتمالی برگزاری آن در سایت ها و تلکس های خبری مشاهده نگردید.

 

پانویس2:

لازم است این تذکر به مسئول مرکز فرهنگی دفاع مقدس داده شود که هشت شهید والامقام گمنام  در 21 اردیبهشت ماه سال 1381 در  شهرستان دزفول تشییع و تدفین شده اند. چون ایشان در تمامی مصاحبه های خبری، سال دفن شهدا را سال 82 اعلام می کنند. ذکر این تذکر لازم است که اطلاع از تاریخ تدفین این شهدا حداقل اطلاعاتی است که باید در اذهان و اسناد مسئولین مربوطه موجود باشد که متأسفانه مسئولین محترم با گذشت سال های سال از تصدی مسئولیت، از این اطلاعات اولیه نیز بی خبرند.

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۳ مرداد ۹۶ ، ۱۸:۲۶
علی موجودی

بالانویس1:

رسم است وقتی برای کسی جشن تولد می­گیرند، مهمانان برایش هدیه می برند. هدیه ی شما برای الف دزفول، باشد همان پیام­ هایی که در قسمت نظرات وبلاگ ثبت می کنید.

 

بالانویس2:

جشن تولد «الف دزفول» بی زرق و برق است. ساده و خودمانی. مثل خودش که یک وبلاگ بیشتر نیست، یک پنجره ی کوچک که همیشه رو به شهدا باز است. مثل زندگی قهرمانانی که روایتگر زندگی آنان می شود. جشن تولد الف دزفول همین چند خط دلنوشته ی من و همین چند خط پیام شما در این دورهمی مجازی است و مگر جشن تولد فقط به کیک و شیرینی و شربت و نقل و نباتش جشن تولد می شود؟ که جشن تولد بهانه ای است برای دورهم بودن. همه تان دعوتید به این جشن ساده ی خودمانی. خوش آمدید به جشن تولد شش سالگی الف دزفول؛ اما ای کاش شهدا هم آمده باشند! چرا که شش دانگ الف دزفول بنام شهداست.

 

«الف دزفول» من تو را قلم نمی زنم

به بهانه ی شش ساله شدن و سالروز تولد شهیدآباد مجازی «الف دزفول»

 

 چقدر روزگار سریع می گذرد و  شهید بیدخ چقدر زیبا این عبور عمر را توصیف کرد که : «شبیه رودی که به دریا می پیوندد»

 «الف دزفول» عزیزم!

از11 مرداد ماه 1390، آن روزی که پنجره شدی برایم رو به شهدا، تا از لابلای رنگارنگ فریبنده دنیای اطرافم به دنیای ساده و با صفای شهدا سرک بکشم و اندکی تنفس کنم از رایحه دل انگیز عطرآسمانیشان ، شش سال گذشت.

 و در این شش سال چه فراز و نشیب هایی که بر من نگذشت. از تشویق ها و تشکرها و دعاهایی که از لطف شهدا، مردم شهرم نثارم کردند و تا ابد شرمنده شان خواهم بود و از توهین ها و تهمت ها و تحقیر ها و تهدیدهای آنان که واژه ی واژه ی الف دزفول را تهدیدی بر ثبات میزشان و مقامشان دیدند و موی دماغ بی مسئولیتی و بی لیاقتی شان و جز آزار و اذیت ثمری نداشتند و من همه شان را به خدا واگذار کردم.

اما خوب می دانم که قدم در راه شهدا گذاشتن سختی دارد و باید صبور بود و یقین دارم که اگر دعای خیر شهدا نبود، بارها زمین خورده بودم.

 

«الف دزفول» عزیزم!

هر تصویرت را با ذره ذره وجودم ساختم. وضو گرفتم و نوشتم و با نگارش واژه واژه ات گریستم و شاید دیگران هم پی برده باشند که من تو را قلم نمی زنم و این تویی که مرا رقم می زنی.

این تویی که هر بار نسیم کرامت شهیدی را از خانه ی قلبم عبور می دهی تا گرد فراموشی را پاک کند و نگذارد سینه ام غبار بی تفاوتی و بی خیالی بگیرد.

این تویی که در این وانفسای دنیای اطراف، امید هستی برای بودن و نفس کشیدنم و تحمل دنیایی که هیچ دلخوشی و دلبستگی برایم ندارد.

دوستت دارم. خیلی و وقتی می گویم خیلی، تو تمام خیلی های عالم را بریز روی هم ، تا برسی به خیلی من.

شش سال با تو زندگی کردم و ثانیه هایم با تو گره خورد. اشک هایم و لبخندهایم.

 

«الف دزفول» عزیزم!

چه خوب است که تو هستی تا من در وانفسای این روزگار وقتی هوا برای تنفس کم می آورم، پنجره ات را باز کنم و و در هوای شهدا تنفس کنم برای حیاتی مجدد. برای اینکه بتوانم این زندگی مادی را تاب بیاورم که حیات بی شهدا عین ممات است برای آدم هایی که دل در گرو مهر شهدا دارند.

 

«الف دزفول» عزیزم!

همدم تنهایی های من، ای واژه واژه ات تفسیر بغض های رسوب شده در گلو و دغدغه­هایی که پریشانم کرده است، ای زیباترین پنجره ی زندگی من رو به شهدا، ای که لحظه ای تنفس در کنار تو را به سال ها با برخی آدم ها بودن نمی دهم! با من بمان و بگذار این رفاقت را فقط خاک بهم بزند.

«الف دزفول!» من به تو محتاجم وحالا همه حیرانند که چگونه می شود به واژه هایی که به ظاهر خودم نقش می­دهم، محتاج باشم ؟ و این همان رمز و راز بین من و توست که تا ابد سربسته و سربه مهر خواهد ماند.

 

«الف دزفول»! دوستت دارم. به اندازه ی بی اندازه.

دستم را به برکت شهدا بگیرو همیشه پنجره باش برایم. رو به شهدا! در روزگاری که میز و مقام و مال خیلی ها را دارد به سمت بیراهه می­برد.

دستم را بگیر تا به اتکای تو و به اتکای شهدایی که آیینه ی یادشان شده ای به بیراهه نروم که عاقبت بخیری، بهترین سرنوشت و بهترین دعاست اگر مستجاب شود.

لحظه لحظه یاری ام کن تا به عشق شهدا قدم بردارم. خدا را چه دیده ای، شاید زیباترین اتفاق عالم رقم خورد و آن موعود سفر کرده برگشت. خدا را چه دیده ای! شاید این بی لیاقت هم روزی لیاقت پیدا کرد.

« الف دزفول » عزیزم!

برخی ها دوست دارند نفست قطع شود، تا نفس بکشند اما بدان تا نفس می کشم ، نمی گذارم نفست قطع شود.

«شش سالگی» ات مبارک الف دزفول!

با من بمان، تا همیشه! تا روزی که شاید من هم . . . .

تولدت مبارک «الف دزفول» و چه زیبا تولدت با  دهه ی کرامت همزمان شده است، چرا که تو برای من نسیم کرامت شهدایی!

تولدت مبارک الف دزفول

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۱ مرداد ۹۶ ، ۱۶:۲۳
علی موجودی

آیینه داران عباس(ع)

به بهانه ی انتشار تصویر پیام ارتش بعث برای بسیجیان فاتح فاو -برای اولین بار-

 

 

تصویر اول: عصر تاسوعا

«شمر» برای چهار فرزند رشید و دلاور ام البنین یعنى عباس ، عبدالله ، جعفر و عثمان امان نامه می آورد و می گوید: بدانید تا ساعتى دیگر شعله هاى جنگ برافروخته مى گردد و از یاران حسین بن على کسی زنده نمى ماند. من براى شما امان نامه اى از عمر بن سعد آورده ام . شما از این ساعت در امان هستید، مشروط بر این که دست از یارى حسین بردارید و سپاهش را ترک کنید. عباس فریاد می زند:  بریده باد دست هاى تو و لعنت خدا بر تو و امان نامه ات. اى دشمن خدا، ما را دستور مى دهى که دست از یاری مولایمان حسین (ع) برداریم؟

 

تصویر دوم:  عملیات والفجر 8

در جریان عملیات والفجر۸ که شهر فاو عراق به تصرف درمی آید، رژیم  بعث صدام که شیرازه اش از هم پاشیده و در مقابل سربازان خمینی(ره) مجبور به زانو زدن شده است، حیله ای در پیش می گیرد و آن هم پرتاب اطلاعیه هایی از طریق هواپیماهایش برای عباس های خمینی کبیر(ره) است. در این اطلاعیه ها، جان برکفان سپاه اسلام را از مرگ می ترساند و می خواهد که دست از یاری امامشان بردارند.

و چقدر نادان و حقیرند سردمداران کفر که گمان می کنند بسیجیان خمینی(ره) به کاغذ پاره ای، بی خیال یاری امامشان می شوند، بسیجیانی که اهل کوفه نبودنشان را با خون ثابت کرده اند.

 

تصویر اطلاعیه ای که حدودا سه کیلومتر خارج از شهر فاو بطرف بصره توسط هواپیماهای ارتش بعث بر روی نیروهای ایرانی ریخته شد ( این تصویر برای اولین بار منتشر میشود)

تصویر سوم: امروز

ظاهراً هرجایی دشمن کم می آورد، هرجایی مجبور می شود که سر خم کند، هر جایی که دیگر هیچ غلطی نمی تواند بکند، باز همان داستان ترساندن از مرگ را تکرار می کند. یک روز به امان نامه ای دست شمر، یک روز به بارش کاغذ پاره هایی بی ارزش و یک روز هم به یاوه گویی ها و تحریم و ترساندن مردم از جنگ و به قول امامان لاف در غریبی زدن هایش!

افسوس که دشمن نمی داند امت امام خامنه ای ( مد ظله ) همان امت خمینی کبیرند  وعباس هایش ، آیینه داران عباس (ع) و چشمشان لحظه ای از تصاویر عاشورا جدا نبوده و نیست و شهادت برایشان « احلی من عسل » است.

تاریخ مدام در حال تکرار است و آدم ها تکلیفشان عبرت آموختن . هم دوستان و هم دشمنان این آب و خاک بدانند که «مَن جَرَّبَ المُجَرب حَلَّت بِهَ النَدامَه» که هر آنکس که آزموده را بیازماید ، جز پشیمانی برایش حاصلی ندارد و «در خانه اگر کس است یک حرف بس است»

 

 

تصویر چهارم: فردا

مردی تکیه به کعبه زده است و بانگ برآورده است:«اناالمهدی» شیربچه های امام خامنه ای(مد ظله) فوج فوج دارند برای بیعت می روند و کمی آنسوتر شیر بچه های خمینی کبیر(ره) – شهدا- هم با امامشان رجعت کرده اند. چه طراوتی زمین و آسمان را فراگرفته است. چقدر عباس دارند دور کعبه ی مهدی(عج) طواف می کنند. این عباس ها را با کدام امان نامه و کاغذ پاره و گزینه ی روی میز و زیر میز می توان از طواف امامشان پشیمان کرد ؟  

 با تشکر از استاد عزیزم، برادر رزمنده و جانباز «حاج امیر ابراهیمیان» برای اهدای این عکس به الف دزفول
۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۹ مرداد ۹۶ ، ۱۹:۲۴
علی موجودی