یک پیشنهاد برای انتشار وصیت نامه شهدای دزفول
بیایید پیام رسان شهدا باشیم
روزگاری غریبی است.
آن قدر آدم ها سرگرم روزمرگی هایشان شده اند که دارد گرد فراموشی روی زندگی هایشان می نشیند. روی خاطراتشان. روی عهدهایی که بستند و قول هایی که دادند. بد دردی است این فراموشی ، بد دردی است.
این که یادت برود آرامش امروزت را از چه کسانی هدیه گرفته ای. این که یادت برود، هر چه را که امروز داری ، مدیون که هستی! این که طول و عرض میز ، مساحت عشق را از محیط یادت کسر کند و باقی مانده اش هرچه باشد ، از جنس دنیا باشد.
نمی دانم من خیلی دارم در گذشته ها سیر می کنم یا آدم ها به بهانه ی «به روز بودن» خط کشیده اند روی خاطرات و یادهای گذشته شان!
شاید مشکل از من باشد که در روزگاری که همه دو سه شیفت دارند می دوند تا برسند به نداشته هایشان ، دارم دم می زنم از شهدا. از این که چرا داریم بی خیالشان می شویم!
شاید در روزگاری که پول دارد حرف اول را می زند و خیلی ها عشق هایشان را هم با ترازوی پول وزن می کنند، دم زدن از آدم هایی که جان دادند تا خاک ندهند و بر زمین افتادند تا عزت و سربلندی و ناموسشان زمین گیر نشود، عقب ماندگی باشد و شاید خیلی ها دارند درست می گویند که «ول کن بابا! روزگار این حرف ها دیگر گذشته است»
روزگاری که نه مسئولین دغدغه ی شهدا و راهشان را دارند و نه مردم. روزگاری که مسئولین سرخوش مقام اند و دغدغه شان میزی است که پایه هایش از استخوان شکسته ی شهداست و روزگاری که مردمش «الناسُ عَلی دینِ مُلوکِهِم».
روزگاری که زائران گلزار شهدا را می شود با انگشتان دست هم شمرد و این همان روزگاری است که شهدا سی سال قبل از آن خبر دادند.
یادش بخیر شهید حسین بیدخ که گفت : «با رفتنم از دردی بزرگ بر خود مینالم، حس میکنم فرداها، در راهها وقتی زمان گذشته را از یاد میبرد و آیندهها فراموشکده ی گذشته میشود شهیدان از یاد میروند.»
یادش بخیر شهید محمود صدیقی راد را که گفت: « وقتی آن روز فرا رسید و شما شهدا را از یاد بردید، هر گاه که خواستید از جاده روبروی گلزار رد شوید، از توی ماشین دستی بلند کنید و برایم فقط یک بوق بزنید. همین. من آن بوق را بجای فاتحه از شما قبول می کنم. »
یادش بخیر شهید مجید طیب طاهر را که گفت:«من وصیت نامه نمی نویسم. روزی فرا می رسد که مردم وصیت ما را بجای نصیحت اشتباه می گیرند و عمل نمی کنند و فراموش می کنند»
و سال هاست که روزهایی را که این بچه ها خبر دادند فرا رسیده است.
سال هاست صدایمان که بلند می شود که چرا عکس شهدا در ورودی های شهر نیست ، چرا عکس پوسیده ی شهدا را تعویض نمی کنید، کسی صدایش در نمی آید. به ریشمان می خندند و هزینه ها را به بهانه ی کارهای فرهنگی و شادی مردم، صرف جشن ها و بزن و برقص ها می کنند. آیا خانواده های شهدا از مردم نیستند، آنان که شادی شان در تکثیر یاد فرزند شهیدشان است.
سال هاست صدایمان که بلند می شود که چرا میدان های اصلی شهر نمادی از شهدا ندارند ، نمادها اضافه که نمی شود هیچ ، حذف هم می شود، کسی صدایش در نمی آید. آنگاه حضرات هم به راحتی راه خودشان را می روند.
سال هاست صدایمان که بلند می شود که چرا بین این همه تابلو و بیلبورد تبلیغاتی شهر ، شهدا جایی ندارند ، کسی صدایش در نمی آید و نتیجه اش می شود در و دیواری که تبلیغات رستوران و مبل و ماشین و موتور و . . . را فریاد می زند.
سال هاست وقتی صدایمان بلند می شود که چرا یادمان شهدای گمنام شهر را پلمپ کرده اید و گمنام تر از همیشه کسی نمی تواند به زیارتشان برود، کسی صدایش در نمی آید و تهدید و تهمت می بندند بیخ ریشمان.
سال هاست که وقتی صدایمان بلند می شود که چرا کسی به فکر اصیل ترین سند دفاع مقدس دزفول ، قطعه دست ها و پاهای قلم شده نیست، کسی صدایش در نمی آید و این زمین آسمانی همچنان در بی خیالی مسئولین غریبانه خاک می خورد.
سال هاست وقتی صدایمان بلند می شود که تندیس شهدای جاوید الاثر شهید آباد دزفول دارد از بین می رود. عکس هایش یکی یکی غریبانه می افتد روی زمین و تصویر شهید چند پاره می شود ، کسی صدایش در نمی آید و به غیرت کسی بر نمی خورد.
همه دارند بی خیال می شوند. هم مسئولین و هم مردم. چرا که اگر مردم هم مطالبه گر بودند، اگر رسانه های شهر در کنار پرداختن به انواع خبرها، به حفظ آثار و ارزش های دفاع مقدس ، به حفظ نام و یاد شهدا می اندیشیدند ، همین مطالبه گری مردم ، مسئولین را تکان می داد.
مسئولین هم که راه را در بی خیالی یافته اند. دغدغه ندارند و مطالبه گری هم از مردم نمی بینند، پس طبیعتاً باید بی خیال شهدا شوند. بی خیال نامشان. بی خیال تصاویرشان و بی خیال راهشان.
همه ی این ها را گفتم تا باز هم به این مطلب برسم که امام امت فرمود : «اگر مسئولین کوتاهی و مماشات کردند، ملت انقلابی خود اقدام کند» و این بی خیال شهدا شدن در پایتخت مقاومت ایران ، عین کوتاهی و مماشات است.
باید یقین کنیم که در خصوص شهدا و حفظ ارزش ها و آثار دفاع مقدس هیچ مسئولی خود را مسئول نمی داند و اصلاً مسئولی وجود ندارد. آن گاه با این یقین خودمان دنبال راه کار و ابتکار باشیم تا حداقل کوره راهی از شهدا بماند و از یاد نرود.
لذا با توجه به نزدیک شدن ایام هفته دفاع مقدس ، الف دزفول ، پیشنهادی را ارائه کرده و خود به عنوان اولین نفر اجرا کرده است.
وصیت نامه ی شهدا، ارزشمندترین یادگاری است که از آنان به جای مانده است و در هیبت ارزش و اعتبارش همین بس که حضرت امام خمینی (ره) فرمودند : «این وصیت نامه هایی که این عزیزان می نویسند مطالعه کنید، پنجاه سال عبادت کردید و خدا قبول کند، یک روز هم یکی از این وصیت نامه ها را بگیرید و مطالعه کنید و فکر کنید.»
گاهی برخی از این وصیت نامه ها ، آدم را زیر و رو می کند، متحول می کند. شهدا این وصیت ها را برای راهنمایی و هدایت ما به یادگار گذاشتند و از راهی طی شده برایمان قلم زدند. خیلی فکر کردم که چگونه برخی از این جملات وصیت نامه ها را پیش چشم مردم قرار دهیم در دوره ای که مسئولین امر ، تابلوهای فست فود و چیپس و پفک و مبلمان و سیمکارت و . . . را ارزشمند تر از تصاویر شهدا و نوشته هایشان می دانند.
با خودم گفتم باید کاری کرد که هر کس یک جمله از وصیت نامه ی یک شهید را در شهر فریاد بزند. باید هر کداممان یک تابلو و بیلبورد شود برای نشر خواسته های شهدا.
پشت شیشه ماشین خودم که به جمله ای از شهید حسین بیدخ مزین شد
و به یک نتیجه رسیدم. این که هر کس پشت شیشه ی ماشین خود ، یک جمله از یک شهید بنویسد. شیشه ی هر ماشین یک تابلو بزرگ است که نیازی به مجوز مسئولین ندارد. نیازی به درخواست از آقایان و التماس و تقاضا ندارد.
مردم ، بگذارید آقایان بچسبند به میزهایشان. بیایید دست به دست هم دهیم و هر کس یک جمله از یک شهید را به طور دائم پشت شیشه ی ماشین خود منتشر کند. این پیشنهاد الف دزفول است.
و اما هر کس خواست لبیک بگوید :
دوست خیّری هزینه ها را تقبل کرده است. دوستانی که علاقه مند به انجام این پیشنهاد هستند می توانند از فردا صبح به جناب آقای میری به آدرس « دزفول – خ طالقانی - جنب مسجد نجفیه - چسب بتا » مراجعه و پس از انتخاب جمله مورد نظر ، به صورت رایگان شیشه ی ماشین خود را مزین به جمله ای از وصیت نامه ی یک شهید کند.
باشد که این کار کوچک ، تحفه ای باشد که مورد پذیرش و رضایت شهدای والامقام شهرمان قرار گیرد.
والسلام علی من التبع الهدی