الف دزفول

الف دزفول
طبقه بندی موضوعی
بایگانی
پیوندها

۴ مطلب در ارديبهشت ۱۳۹۴ ثبت شده است


بالانویس:

این پست هیچ ارتباطی با نظر من در خصوص برگزاری یا عدم برگزاری کنسرت رضا صادقی ندارد که نظر را باید صاحبنظران و دانشمندان حوزه ی شرع و فقه بگویند. فقط گله ای است از مسئولینی که فقط ادعای پیروی از راه شهدا را دارند و مگر فقط یک مسئول و مدیر را ساخته اند که کلنگ بزند و روبان پاره کند و جلو دوربین ها ظاهر شود؟

 

 

 

 

مدعیان صف اول، چرا در صف اول تشییع نبودید ؟

گله از مسئولینی که در تشییع جانباز شهید «حاج عبدالمحمد نوادر »شرکت نکردند


                                                                                     

 

دیروز در حالی که مسئولین شهرم درصف اول کنسرت قیام کرده بودند و برای مطربان و آواز خوانان شهر، بالبخند کف می ­زدند، مردم شهر بر فراز تابوت سه رنگ جانباز شهیدی قیام کرده بودند ونماز می خواندند و اشک می­ریختند ، که هیچ­گاه دنبال پرونده­ ی جانبازی اش نرفت.

همیشه مردم شهرم از مسئولین، نه یک گام که صد گام جلوتر هستند. آخر مسئولین باید جایی بروند که اهداف تبلیغاتی شان را برآورده کند. دوربینی باشد، رسانه­ ای باشد ، خبرنگاری باشد. . .

در تشییع جنازه یک شهید در کنج یک شهید آباد که تبلیغاتی نمی شود برای رای جمع کردنشان یا برای حفظ طول و عرض میزشان.

مردم شهرم همیشه از مسئولین جلوترهستند نه یک بار که صدها بار و در صدها موقعیت.

 

دیروز در حالی که برخی از مسئولین شهرم به زحمت سعی داشتند آنان را که سیاهی جو کنسرت ، رقاص و رقاصه شان کرده بود،  روی صندلی خود بنشانند تا تعهداتشات در به وجودآوردن جو فرهنگی! کنسرت، نقض نشود، مردم شهرم به زحمت سعی داشتند تا دستشان را به تابوتی برسانند که فرشتگان در طوافش بودند و به سرعت نور داشت می رفت سمت بهشت.

 

این است فرق مرام مردم و مرام مسئولین شهرم.

 

قصد ندارم مثل همیشه دل نوشته بنویسم ، فقط خواستم بگویم آنانکه خود را داعیه دار فرهنگ این شهر می دانند، مسئولینی که این روزها با بیانیه و حرف و حدیث و حضور در جلسات و شبکه های اجتماعی خود را به در و دیوار زدند تا حرف­شان را به کرسی بنشانند، مسئولانی که  حتی پا روی گفته ها و استدلال های روحانیت معظم شهر و عموم متدینین گذاشتند و از دست دادن پیر و مراد شهر را به حضور مطربانی معلوم الحال ترجیح دادند و بهانه را جوانان و فرهنگ و فرهنگ سازی و . . . عنوان کردند. . .

خواستم به آنان بگویم حضور در تشییع پیکر پاک و مطهر جانبازی که هستی اش را برای میز شما داد نیز فرهنگ است. البته فرهنگی که اهل آن بودن غیرت می خواهد.

همین.

 

دیروز مراسم تشییع «جانباز شهید حاج عبدالمحمد نوادر» جانباز شیمیایی که هیچگاه دنبال اثبات جانبازی اش نرفت، بدون حضور مسئولین شهری و البته با حضور پرشور مردم غیور و غیرتمند و قدرشناس دزفول همیشه قهرمان، برگزار گردید و باز هم مسئولین شهرم با عدم حضور خود نشان دادند که چقدر به شهدا و راه شهدا پایبند هستند و فاصله­ ی بین شعار تا عمل شان مشخص شد.

 

و وقتی خدا بخواهد چهره ی واقعی کسی یا کسانی را رو کند و رسوا کند ، این می شود. اینکه همزمان با داعیه داری فرهنگ و سنگ فرهنگ را به سینه زدن و خود را دلسوز مردم نشان دادن ، اتفاقی بیفتد که رسوا شوند. رسوایی بالاتر از این که جلو دوربین های خبرنگاران و رسانه ها ، در مجلسی که روحانی شهر آن را تایید نمی کند تمام قد بایستند تا دیده شوند و در مراسمی که قهرمان و پهلوان شهرشان بر شانه های مردم به سمت بهشت می رود ، غایب باشند.

 

بحث من اصلاً بحث کنسرت نیست که بحث در مورد موسیقی را باید متخصصین شرع و فقه نظر دهند. بحث بحث یک بام و دوهوایی آقایان است. بحث فیلم بازی کردن ها و شعار دادن هایشان که همه جا دم از شهدا و دین و مذهب می زنند، اما در عمل کم می آورند.

بگذریم.

خداوند ان شاء الله هیچ بنده ای را رسوا نکند که رسوایی بین مردم بد دردی است.

خدا عاقبتمان را بخیر کند.

 

 

 

 

پانویس:

اسم کنسرت آمد. راستی قابل توجه آقایان مسئول. این خواننده را که روی سرتان حلوا حلوا کردید که آخر تیکه هایش را انداخت. بعد پولش را گرفت و رفت.

شب اول در اینستاگرامش نوشت: « مردم دزفول به خیلی ها ثابت کردند که بهتر از هر کسی شأن و احترام شهرشون و ارزشهاشون رو دارن » منظورش از خیلی ها را خوب فهمیدیم. اما شما به رگ غیرتتان بر نخورد وککتان هم نگزد که اگر می گزید نمی گذاشتید آن «خیلی ها» شهر را با دلشکستگی ترک کند.

 اما به گمانم مخاطبش در پیام اینستاگرام شب دوم شما بودید،چون نوشت: «این هم از فتح صحنه ی دزفول توسط ارتش مشکی پوشان»

روزگاری 186 موشک و 2500 گلوله ی توپ و 300 راکت نتوانست شهرمان را فتح کند. 2600 شهید دادیم و 19000 خانه مان خراب شد. اما فتح نشدیم ، اما ظاهراً مطرب ها فتحمان کرده اند.

مبارکتان باشد که مطربان مشکی پوش ادعای فتح این شهر را دارند. شهری که مسئولینش شما هستید. اگر به رگ غیرتتان برخورد که جوابش را بدهید. اگر هم نخورد، این هم روی باقی بزهایی که آب برد.

یاعلی


۸ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۹ ارديبهشت ۹۴ ، ۱۹:۱۴
علی موجودی

سنتی که دارد فراموش می شود

تلنگری در خصوص عدم برگزاری مراسم سالگرد شهادت شهدا در گلزار شهدا توسط خانواده هایشان

 

یک سنت حسنه­ ای که سال به سال دارد کم رنگ و کم رنگ تر می شود، برگزاری مراسم سالگرد شهادت شهدا در گلزارهای شهداست. یک مراسم ساده و بی ریا که هزینه اش فقط یک زیر انداز است و یک سینی خرما و یک قاب عکس از شهید.

هر هفته با ورود به گلزار شهدا می شود در جوار قطعه ی شهدا، تک و توک پیرمردهایی را دید که هرچند خمیده قامت، اما ایستاده اند، در کنار قالیچه ای که عکس پسرشان و دسته گلی ساده روی آن قرار دارد و کمی آن طرف تر پیرزن ها روقبری های جدید گلدوزی شده را روی مزار پسر پهن کرده اند و تسبیح بدست چشم انتظار کسانی هستند که یادی کنند از سالروز سفر مسافرشان که با پاهایش رفت و روی شانه ها برگشت.

از دور نگاهت را اگر بدوزی در چشم این پیرمردها و نزدیک تر بروی و آرام سلامشان کنی و بعد آرام شروع کنی به حمد خواندن، لبخند به لب می روند سمت سینی خرما و لنگان لنگان می آیند تا خرما تعارفت کنند و تو شرمنده تر از همیشه یک خرما برمی داری و تشکر می کنی و انگار با این کارت دنیا را بهشان می دهی ، بس که خوشحال می شوند .خوشحالی که گاه با بغض همراه است و پس از رفتن تو، نم نم باران، باریدن می گیرد از چشم هایشان.

خیلی برایم عجیب است که انگار این پدرو مادرها فقط این بچه های شهیدشان را داشته اند و فرزند دیگری نداشته اند. سال به سال که از شهادت این بچه ها می گذرد ، انگار داغ برای این ها تازه و تازه تر می شود و به سوز غریب تری اشک می ریزند.

اما این سنت حسنه ی برگزار کردن سالگرد شهدا که زیبایی خاصی به شهیدآباد می دهد و تلنگری است برای مردمی که می آیند و می روند، دارد کم کم به فراموشی سپرده می شود.

با عروج پدر و مادر این به معراج رفته ها، کسی بانی برگزاری این مراسم ساده و بی خرج نمی شود و حتی خواهرها و برادرهای این آسمانی ها هم کمتر در اندیشه ی برگزاری سالگرد برادر هستند.

باید فکری کرد. باید این سنت حسنه را احیا کرد. جوان تر ها باید بیایند توی میدان. بچه های مساجد، حسینیه ها، هیات ها. این کار هم خودش یکی از راه های زنده نگهداشتن راه شهداست و جلوه و نماد خاصی دارد و مگر نه اماممان فرمود:«نگذارید پیشکسوتان جهاد و شهادت در پیچ و خم زندگی روزمره به فراموشی سپرده شود»

دیروز سالروز شهادت شهدای عملیات بیت المقدس بود. سنت حسنه ای که خانواده ها و بازماندگان این شهدا و همچنین بچه های عباسیه اعظم، سال هاست راه انداخته اند، این است که سالگرد شهدایشان را یکجا و در یک محل و باهم برگزار می کنند. کار بسیار زیبا و مقدسی است.  شکوه و عظمت خاصی را جلوه می دهد و جالب است که بجای این که کمرنگ تر شود، هرساله پرشور و پرشور تر می شود. هر کس از در گلزار وارد می شود گمان نمی کند 33 سال از پرواز این بچه ها گذشته است.

مراسم سالروز شهادت شهدای عملیات بیت المقدس-10 اردیبهشت 94- شهیدآباد دزفول

قصه غریبی است قصه پرواز این بچه ها، مثل قصه ی کربلا که هر بار می خوانیش تازه تر و داغ خیز تر است که تنها با گوش های عطش باید شنید و با گونه های خیس و لبان ترک بسته باز گفت .

کاش بقیه ی خانواده ها هم چنین طرحی بریزند برای برگزاری سالگردها و کاش نسل سومی های غیرتمند دست به کار شوند برای این که این سنت از بین نرود.

شهدا و قصه ای که بر آنان گذشت، نباید فراموش شود. باید راهشان را رفت وگرنه در امانت خونشان، خیانت کرده ایم.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۱ ارديبهشت ۹۴ ، ۱۴:۴۹
علی موجودی

بالانویس 1:

در خبرها خواندم که «شهید محمدحسین کرم عنایت» را به عنوان شهید شاخص بسیج کارگری معرفی کرده اند. کار بسیار شایسته ای است. کرم عنایت از شهدای گمنامی است که نامش را کمتر شنیده اید. شهیدی که هم منازل جهاد اکبر را عارفانه سیر و سلوک می کند و هم در نهایت سادگی و صفای دل در جهاد اصغر به بالاترین مراتب یعنی شهادت می­رسد.

بالانویس 2:

به یاری خدا و به همت مجموعه روایتگران مرکز فرهنگی دفاع مقدس دزفول ، کتاب خاطرات  فوق­ العاده جذاب و خواندنی  این شهید عزیز در حال گذراندن آخرین مراحل چاپ است و ان شاء الله بزودی همه می­توانند به برکت این کتاب «شهید محمدحسین کرم عنایت» را بیشتر بشناسند.

 

بالانویس 3:

این خاطره ی فوق العاده را هم به آرشیو خاطراتی اضافه کنید که انسان را به این یقین می رساند که شهدا زنده اند و شاهد و ناظر .

 

بگو تا مردم بدانند ما هم بوده ایم

پیام شهید محمد حسین کرم عنایت برای همرزمش حمید زارع که حاضر به مصاحبه درباره ی شهید نمی شود

 

بچه­ های مجموعه روایتگران مرکز فرهنگی دفاع مقدس دزفول، مدام با« آقا حمید» تماس می­گیرند تا قرار مصاحبه بگذارند در خصوص «شهید محمد حسین کرم عنایت» و آقا حمید مدام امروز و فردا می­کند. تلفن همراهش را جواب نمی­دهد و به خانواده­ اش می گوید به این بچه ها بگویید:«نه! مصاحبه نمی کنم!»

آقا حمید چشم را دوخته است به عکس محمد حسین و زمزمه می­کند در دلش با او که :«تو دوست داشتی گمنام باشی! من هم درباره ی تو اصلاً حرف نمی زنم»

چندین روز به همین منوال می­گذرد و آقا حمید بیخیال مصاحبه با بچه های مجموعه روایتگران می شود. چشمانش گرم خواب اند که محمدحسین با اعتراض می آید سمتش و می گوید: «این کارا چیه ؟ چرا این بچه ها هرچی باهات تماس می گیرن، نمی ری؟»

آقا حمید خشنود و متعجب از دیدار محمد حسین می گوید:«یادته می گفتی دوست دارم گمنام بمونم! به همین خاطر نمی خواستم برم و درباره ی تو حرف بزنم» محمدحسین با همان لحن می گوید:« حالا که دیگه من توی این دنیا نیستم! برو و درباره ی ما حرف بزن. بگو تا مردم بدونن ماها هم بودیم...»

محمد حسین این را می گوید و می زند به کانال شوخی. دارد می رود  تا مثل همیشه آقاحمید را بزند که صدای اذان صبح مانع می شود.

آقاحمید بلند می شود و تلفن مرکز فرهنگی دفاع مقدس را می گیرد و می گوید:«کی بایدبیام برای مصاحبه ؟»

 

شهید محمدحسین کرم عنایت نوروز سال 1367 در عملیات والفجر 10 آسمانی می شود و مزار مطهرش در گلزار شهدای بهشت علی زیارتگاه عاشقان است.


در ادامه مطلب به تعدادی خاطره­ ی کوتاه از این شهید که در تیرماه 92 در هفته نامه یالثارات توسط مرکز فرهنگی دفاع مقدس دزفول منتشر شده است توجه فرمایید.


۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۵ ارديبهشت ۹۴ ، ۱۲:۴۴
علی موجودی

رو به شهدا می ایستم و می­ گویم: «پول نداریم»

روایت ایستگاه صلواتی گلزار شهید آباد دزفول و جوانانی که عاشق خادمی شهدا هستند

 

در روزگاری که مادیات حرف اول زندگی ها را می ­زند و روز و شب دویدن دنبال یک لقمه نان فصل مشترک زندگی آدم ­هاست. در روزگاری که فراموشی بیماری مشترک بسیاری از انسان هاست و هیچ دکتری دارویی برای تجویز  این درد ندارد.  در روزگاری که همه دارند از هم نردبان می ­سازند تا بالاتر روند، هنوز هم هستند آدم­هایی که در کارهای نیک از هم سبقت می گیرند.

اینان هنوز سر پیمانی که بسته­اند، ایستاده اند و در این میان چه سخت است که از نسل سوم باشی و به آرمان ها و عهدهایی وفادار باشی که خیلی از آنانکه بایدوفادار باشند، وفادار نیستند.

اگر گذارتان در این چندساله به گلزارشهدای شهیدآباد افتاده باشد، در بدو ورود از درب شمالی گلزار ایستگاه صلواتی کوچکی را می­بینید که در تابستان­ها به آبی خنک و یا شربتی گوارا کام تشنه­ی زائران گلزار شهدا را سیراب می­کند و زمستان ها گاه به یک لیوان چای گرما می بخشد به وجود سرما زده ی خیلی ها.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۲ ارديبهشت ۹۴ ، ۱۲:۴۱
علی موجودی