به یاد شهید والامقام هادی گندمچین
آرام باش مادر
بر اساس خاطره ای شنیدنی از مادر شهید والامقام هادی گندمچین
دل مادر است دیگر. کاریش نمی شود کرد. از وقتی که خبر مفقود شدن «هادی» اش را بهش داده اند، آرام و قراری برایش نمانده است. خصوصاً آنجای ماجرا که یکی از رفقای هادی از شهادتش گفته بود و از تیر مستقیم دشمن که به سینه اش خورد و از کمرش زد بیرون.
راه به راه با هادی اش حرف می زند و زبان می گیرد که «دا! قربون سَرت بام! چه سَرِت اومَسَه؟ - مادر! قربونت بشم! چه بلایی سرت اومده؟ » و مدام تصویر کمر متلاشی شده ی هادی را پیش چشمانش تصور می کند.
دل مادر است دیگر. کاریش نمی شود کرد. کربلای 4 به پایان رسیده است و نه هادی برگشته است و نه پیکرش که اما و اگرها خاتمه یابد و مادر هنوز نیم نگاهی به درب خانه دارد.
در حال جارو زدن حیاط است و دلش پیش هادی و آن زخمی که برایش تصویر کرده اند که هادی وسایل حمام به دست از رو به رویش رد می شود. نگاهی به مادر می اندازد و با لبخند می گوید:«دا! میویی قَدمَه کیسه کَشی؟ - مادر! میای کمرم رو کیسه بکشی؟!»
- «آ عزیزُم! الان میام! »
مادر جارو را می گذارد زمین و دست هایش را زیر شیرِ آب می گیرد و می رود دنبال هادی که مثل همیشه با حیا روی چهارپایه منتظر مادر نشسته است.
مادر کیسه حمام را برمیدارد و زیر شیرآب می گیرد و صابون می زند و شروع می کند به کیسه کشیدن کمر هادی. در این میان هادی می گوید: «دا! بین کمَرُم هیچش نه! – مادر! ببین کمرم سالمه و چیزیش نشده!»
کار مادر تمام می شود. کیسه را می گذارد روی طاقچه حمام و می آید بیرون. هنوز چند قدمی نرفته است که یکباره عین برق گرفته ها خُشکش می زند؟! هادی! این هادی بود؟! هادی که شهید شده است! بلافاصله بر می گردد سمت حمام.
هیچ خبری نیست. حتی کف حمام هم خشک است. نگاهی به دست هایش می اندازد که چند لحظه پیش با آن ها داشت کمر هادی را کیسه می کشید. دست هایش هنوز نمناک است و فضا چقدر بوی گلاب گرفته است. هنوز صدای هادی توی گوشش طنین انداز است. «دا! بین کمَرُم هیچش نه!»
دل مادر است دیگر. خوب حکمت این اتفاق را می فهمد. هادی اش آمده بود تا خیالش را راحت کند که حالش خوب است و از زخم و گلوله و کمر متلاشی شده خبری نیست! تو آرام باش!
هرچند مادر 11 سال بعد چشم از در برداشت، آنگاه که بچه های تفحص استخوان های سوخته ی هادی را برایش هدیه آوردند. اما آرامشی را که آن روز هادی برای مادر هدیه آورد، هیچ گاه از یاد نبرد.
شهید هادی گندمچین در عملیات کربلای 4 مورخ 65/۱۰/4 جاویدالاثر گردید و پیکر پاک و مطهرش تیرماه 76 به وطن بازگشت . مزار این عزیز شهید در گلزار شهدای بهشت علی دزفول زیارتگاه عاشقان است.