به بهانه ی یک اتفاق دردناک دیگر در حوزه دفاع مقدس دزفول
به کجا داریم می رویم ؟
به بهانه استفاده از واژه ی «کشته » به جای «شهید» در نقشه گردشگری دزفول
عجب روزهای سختی دارد بر ما میگذرد این ایام. روزهایی که بجای اینکه وقتمان را صرف معرفی شهدا و سبک زندگی و وصایایشان کنیم، مجبوریم مدام از بین رفتن آثار و ارزش های روزگاران حماسه و ایثار را شاهد باشیم و تذکر دهیم و البته تأثیری هم نبینیم.
دست تنهایی بد دردی است. این همه رسانه ی محلی توی این شهر هستند که از تصادف پراید با تیر چراغ برق را پوشش می دهند تا آخرین عکس سلفی بازیگران مشهور را، اما انگار نگران از بین رفتن میراثی نیستند که باید بماند و یاد و نام بچه هایی را زنده کند که هر چه «داریم» ، از «نبودن» آنهاست که اگر این رسانه ها دست به دست هم بدهند و مطالبه گری کنند حفظ آثار دفاع مقدس و تکثیرش را، مسئولین مجبورند پاسخگو باشند.
انگار در شهرمان کسی نگران «فرهنگی» نیست که کم کم دارد به فراموشی سپرده می شود و شاید «میراثی» مهم تر از این «فرهنگ» و این آثار و ارزش ها وجود نداشته باشد.
از کجا بگویم؟ کدام را بگویم ؟ چقدر بگویم و بی فایده باشد و گوشی بدهکار نباشد.
از «قطعه ی دست و پای شهدا» در شهیدآباد بگویم که بِکرترین سند دفاع مقدس دزفول است و نظیرش در دنیا وجود ندارد و همچنان چونان زباله دان رها شده است و هیچ کس دغدغه ی رسیدگی به آن را ندارد؟
از «تندیس شهدای جاویدالاثر» شهیدآباد بگویم که عکسهای شهدایش یکی یکی سقوط می کند و خرد و خاکشیر می شود و خیالی در این شهر، چونان دل مادرهای این شهدا، پریشان نمی شود؟
از «تندیس میدان امام» بگویم که تصویر امام و شهدایش سقوط کرد و بعد از چند سال تندیسی برگشت که اثری نه از امام در آن بود و نه از شهدا؟ و کسی معترض حذف تصویر امام وشهدا نشد و شد میدان امام بدون امام.
از «یادمان شهدای گمنام شهید آباد» بگویم که آقایان مجوز دفن میت بین شهدای گمنام را دادند که در تاریخ ایران بی سابقه بود و کل نظم یادمان شهدای گمنام را به هم ریخت.
از «قطعه ی شهدا» در گلزارهای شهدای شهیدآباد و بهشت علی بگویم که دفن اموات در آن ممنوع است، اما چند مدتی است که اموات منتسب به برخی از آقایان مجوز دفن میگیرند و فضای سنتی و بکر و دست نخورده و منظم این قطعه ها دارد کم کم از بین می رود و آن حس و حال سابقش را از دست می دهد.
از موزه ی دفاع مقدسی بگویم که قریب به بیست سال است هنوز قرار است تکمیل شود و میراث دار یادگارهای به جا مانده از شهدا باشد و هنوز که هنوز است، مدام قسمت های مختلفش تخریب و بازسازی می شود!
یا از شاهکار دو ماه پیش آقایان بگویم که زدند و از بیخ یادمان شهدای گمنام روبروی رودبند را ویران کردند و هنوز آجری روی آجر نگذاشته اند.
و یا از جدیدترین شاهکار! شاهکاری که کل این متن را به این بهانه نوشته ام. عزیزان و بزرگواران ما در «میراث فرهنگی» که باید میراث دار فرهنگ اصیل ملی و اسلامی باشند، انگار «شهادت» را جزو فرهنگ هایی که باید میراث دارش باشند نمی دانند.
شاید برایتان جالب باشد که در «نقشه ی راهنمای شهری و آشنایی با جاذبه های گردشگری دزفول» که توسط روابط عمومی این سازمان تهیه شده است، زمانی که در خصوص مقاومت مردم دزفول سخن به میان آمده است ، این جمله دیده می شود که بسیار جای تأمل دارد :
«از خودگذشتگی های این مردم و اهدای کشته های فراوانِ این شهر خبرساز شد»
تصویر بخشی از معرفی دزفول در نقشه گردشگری
خواستم بگویم از زحماتی که برای تهیه این نقشه کشیده اید باید تشکر کرد که معرفی دزفول و دزفولی به کشور، از ضرورت هاست، اما خداییش «کشته» با «شهید» تفاوت ندارد؟ شهری که 2600 جگرگوشه اش را تقدیم انقلاب کرده است ، خودش با قلم خودش باید شهدایش را کشته خطاب کند؟ این نص صریح قرآن است که شهدا را مرده مپندارید، اما ظاهراً شما مرده پنداشته اید و شما عزیزانی که باید میراث دار فرهنگ این شهر باشید، بدانید که میراثی گران بها تر از شهادت نیست، فلذا بر اساس تکلیف شغلی خویش که باید پاسدار میراث این شهر باشید، باید پاسدار واژه ی «شهید» هم می بودید.
اگر این اتفاق سهواً رخ داده است، باید بلافاصله در چاپ های بعدی اصلاح شود و اگر عمداً اتفاق افتاده و شیطنتی در کار بوده است، باید با فرد یا افراد خاطی برخورد شود.
عجب روزهای سختی دارد بر ما میگذرد این ایام. روزهایی که مجبوریم مدام از بین رفتن آثار و ارزش های روزگاران حماسه و ایثار را در دزفول شاهد باشیم و تذکر دهیم و البته تأثیری هم نبینیم و این در حالی است که شهرهایی که بویی از جنگ 8 ساله به مشامشان نرسیده است مدام در حال توسعه این آثار هستند؛ به طوری که انگار کل 8 سال را درگیر جنگ بوده اند. می گویید نه، بروید و مثلاً موزه دفاع مقدس همدان را ببینید
پیشنهادی دارم برای آقایان مسئول شهر!
بیایید و یک کمیته در دزفول تأسیس کنید به نام «کمیته ی جلوگیری از حذف و محو آثار و ارزش های دفاع مقدس دزفول!!!!» آخر با این موج حذف و محو آثار دفاع مقدس که در دزفول دارد اتفاق می افتد، خداییش به چنین کمیته ای نیاز داریم.
باز هم خدا پدر و مادر پیمانکار تندیس «فلکه ی موشک» را بیامرزد که مصالح خوب به کار برده است و تندیسش مثل تندیس میدان امام ، چینی از آب در نیامده است. وگرنه با این شتاب حذف آثاری که در دزفول وجود دارد، اگر تندیس فلکه ی موشک بلایی سرش بیاید، با توجه به سلایق برخی آقایان، احتمالاً به جای تندیس «موشک»، تندیس «تنبک» جایگزین و «فلکه ی موشک » به «فلکه ی تنبک» تغییر نام یابد.
باز هم خدا پدر و مادر سپاه دزفول را بیامرزد که طی چند کار ارزشی، هم عکس شهدای والامقام روی دیوار سپاه را ترمیم کرد و هم در اقدامی ارزشی تر ، تصویر شهدای والامقام دو و سه برادر را در بلوارهای دزفول نصب کرد.
باز هم خدا پدر و مادر معاونت فرهنگی شهرداری را بیامرزد که در دو ورودی شرقی و غربی شهر، تصویرسرداران و شهدای عزیزمان را نصب کرده اند و طراوت و صفای خاصی به ورودی شهر داده اند.
که اگر اینها هم نبود، دیگر نمی دانم به کدام آثار و ارزش دفاع مقدس در دزفول باید افتخار می کردیم. همه ی این آثار دارد از بین می رود. آقاین مسئول! مردم! کمی به خود بیاییم که کجا داریم می رویم.
به خداوندی خدا روزی در مقابل همین شهدایی که دیگر کسی سراغ از یاد و نامشان نمی گیرد باید جوابگو باشیم و باز هم تکرار می کنم وصیت شهید حسین بیدخ را که « برادر! می روم تا تو بیایی! این راه اگر بی یاور بماند زندگی را از من دزدیده ای! برادر! یاد من راه من است.»