به بهانه ی تخریب یادمان شهدای گمنام شهرستان دزفول و عدم شروع عملیات بازسازی آن
نبار ای باران! نبار!
به بهانه ی گذشت قریب به دوماه از تخریب یادمان شهدای گمنام دزفول و عدم شروع بازسازی
نبار ای باران! نبار! و ای ابرها فقط سایه بیفکنید، اما شما را بخدا باران ، نه!
در کودکی هایمان می گفتند :«باران گریستن ابر است» و ای ابرهای متراکم. می دانم که باران این چند روزه، حاصل گریه های بی امان شما بر غربت این بچه هاست. گریه بر تصویری که بر آن سایه زده اید.
با احتساب امروز می شود 54 روز که غیرت مرده است و تدبیری جز بی تدبیری وجود ندارد.
نبار ای باران نبار! و ای ابرها فقط سایه بیفکنید، اما شما را بخدا باران ، نه!
اگر می گویم نبارید خودتان بهتر دلیلش را می دانید. آخر این استخوان های سوخته ، خودشان سال ها زیر باد و باران و خورشید، خاکستر شده اند. این استخوان های شکسته، سال های سال در خاک غربت و در کنج بی خبری آدم ها روزگار گذرانده اند. برخی گفتند بیاوریمشان اینجا تا در بیابان ها غریب نباشند، اما چه می دانستیم تدبیر آقایان که جز بی تدبیری نیست، بیش از پیش گمنامشان خواهد کرد.
همان چند سالِ اولِ بی خانه و کاشانه بودنشان که غریب ترشان کرد، هیچ! آن سال ها که سقفی روی سرشان بود هم که یا ممنوع الملاقات بودند و یا اسیر دست ساخت و ساز شهرنشینان و اسیر موزه ای که ساختنش آنقدر طول کشید که دیگر باید دنبال موزه ای بگردیم که در موزه بگذاریمش. موزه در موزه.
نبار ای باران! نبار! و ای ابرها فقط سایه بیفکنید، اما شما را بخدا باران ، نه!
مگر نمیبینید که 54 روز است که حکم تخلیه گرفته اند برای این 8 نفر. نه اینکه بیرونشان کنند و اسباب و اثاثیه نداشته شان را بریزند توی خیابان که شاید هم اگر میسر بود . . . .
نه! سقفشان را روی سرشان خراب کرده اند و 54 روز است که این هشت شهید گمناممان ، حتی سنگ مزار که هیچ ، با اندکی سیمان هم رویشان را نپوشانده اند.
نبار ای باران! نبار! و ای ابرها فقط سایه بیفکنید، اما شما را بخدا باران ، نه!
سنگ لحدهای این بچه ها خیلی پایین نیست و این زمین هم که جنسش از خاک است. آب نفوذ می کند به لحد این بچه ها. این استخوان های سوخته و شکسته ای که هر کدامشان سال های سال اسیر باد و باران و طوفان و آفتاب بوده اند و به زعم ما اینجا اندکی آرام گرفته اند و آن هم چه آرام گرفتنی، دیگر تاب نفوذ آب و باران خوردن مجدد ندارند.
خاکستر می شوند این استخوان های سوخته.
نبار ای باران! نبار! و ای ابرها فقط سایه بیفکنید بر این هشت مزاری که دست بی تدبیری ، خانه خرابشان کرده است.
و شما ای مردم!
کسی را سراغ دارید که مزار پدرش، مادرش ، برادرش و هر عزیزی که روزی دلش به دل او گره خورده بود، این چنین خاکی باشد و 54 روز بی سنگ و سیمان بماند؟ نمی دانم! نمی دانم چه باید گفت از غیرتی که نیست و از ادعایی که هست.
کاش می گذاشتند این بچه ها ، همانجا توی همان دشت و بیابانی که بوده اند، بین باد و طوفان و خاک و آفتاب و باران می ماندند. آنوقت درد فقط یک درد بود که پیدا نشدند. اما الان درد هزار درد است که پیدا شده اند ، اما دیده نمی شوند و حرمت گذاشته نمی شوند.
نبار ای باران نبار! و ای ابرها فقط سایه بیفکنید، اما شما را بخدا باران ، نه!
میت اگر بی کس و کار هم باشد، مزارش بی سنگ و سیمان نمی ماند، چه برسد به این بچه هایی که کس و کارشان فرشتگان مقرب پروردگار هستند و بانویی است که وارث بی مزاریش هستند.
آقایان مسئول! اگر یکی از بستگان خودتان هم وفات کند، وضعیت مزارش این است ؟ آقایان! از کس و کار این 8 شهید بترسید، نفرین کس و کار این بچه ها خانه خرابتان نکند.
و اما تو ای باران!
نبار ! و ای ابرها فقط سایه بیفکنید، اما شما را بخدا باران ، نه! به فدای مزارهایی که در بقیع سال های سال است خاکی مانده اند.
پانویس:
یادمان 8 شهید گمنام دفاع مقدس دزفول ، بعد از 15 سال بی مهری ، 12 بهمن ماه 95 تخریب و بعد از گذشت 54 روز هنوز هیچ اقدامی برای باز سازی صورت نگرفته است. سنگ لحد این شهدا از سطح زمین زیاد فاصله ندارد و با باران های اخیر احتمال نفوذ آب به پیکر مقدس این شهدا وجود دارد. هر کس دستش می رسد کاری بکند.