به بهانه ی غم های تنهایی این روزهای دلگیر
تا شما نیایی حالمان خوب نمی شود که نمی شود!
دلنوشته ای به بهانه ی غم های تنهایی این روزهای دلگیر
آقای مهربانم سلام
چند روز است که از سر دلتنگی، هی می نویسم و هی پاره می کنم. حال و روز خودم را هم نمی فهمم، در این روزگاری که همه جوره بر ما سخت می گذرد و در دنیایی که همه جوره از آن به تنگ آمده ایم.حالمان خوب نیست آقا و خوب می دانم و خوب می دانی که تا شما نیایی حالمان خوب نمی شود که نمی شود، چرا که اگر قرار به «حَوِّل حالِنا» باشد، «اَحسَن الحال»ی جز شما وجود ندارد.
عجب دنیایی است آقا جان! با آدم هایی که برای رسیدن به مال و مقام می جنگند و در جاده ی بی انتهای دنیاطلبی از هم سبقت می گیرند و دوربین خدا را بیخیال شده اندکه دارد همه ی تخلفاتشان را ثبت می کند.
از مسئولینی که واژه واژه، سنت و سیره و حدیث اهل بیت(ع) را بالای میزشان می زنند و عکس شهدا را روی میزشان، اما راهی که می روند راه دیگری است تا مردمی که به قول امام علی(ع) : «الناسُ بِاُمَرائهِم أشبَه مِنهُم بآبائهم ، شباهت مردم به مسئولینشان ، از پدران و مادرانشان بیشتر است.»
خیلی درد تنهایی سخت است آقا جان! و شما درد «تنهایی» را بهتر از هر کس دیگر حس کرده اید.
آقای مهربانم.
اینجا گرد فراموشی پاشیده اند به شهر، در روزگاری که ارزش ها، روز به روز بیشتربرای مردم رنگ می بازد و فاصله ای که روز به روز بیشتر می شود با خدا و شما خوب می دانید دردی لاعلاجتر از فراموشی نیست. بیماری مسری شهرم. بیماری که روز به روز بیشتر شیوع می یابد. فراموشی راه اهل بیت(ع)، فراموشی یاد شهدا و فراموشی اینکه پرونده اعمالمان را شما هفته ای دوبار مرور می کنید.
آقای مهربانم!
چقدر روزگارمان شبیه آخرالزمانی شده است که پیامبر برای سلمان توصیف کرد که « ای سلمان! همانطور که نمک در آب حلّ می شود، دل مؤمن و اندرون او آب می شود و حلّ می گردد؛ چون منکرات را در برابر دیدگان خود می بیند و قدرت تغییر و اصلاح آنها را ندارد.
ای سلمان! آن روز راستگو را دروغگو شمارند و به گفتار او ترتیب اثر ندهند و هر گونه دسترسی به بیت المال و ربودن اموال عامّه را غنیمت و بهره می شمارند.
ای سلمان ! در آن روزگار رباخوری در بین مردم ظاهر و آشکارا می گردد، و مردم با یکدگر با غیبت و رشوه معامله می کنند و دین در نزد مردم ضعیف و به درجات نازلی پائین می آید، ولیکن دنیا قویّ و به درجات عالی در بین مردم بالا می رود.
ای سلمان ! در آن هنگام افراد ثروتمند بیش از همه کس از فقر نگرانند، به فقراء و ضعفاء کمکی نمی شود و کسی بر آنان رحمت نمی آورد»
آقای مهربانم!
همه ی این توصیفاتِ آن روز پیامبر را امروز دور و برمان به وضوح می بینیم و این یعنی وصال شما و زمان دیدار شما، اگر خدا بخواهد نزدیک است و در همه ی روایات هم که اوصاف دوران حکومت شما را شنیده ایم. عدالت و امنیت و رفاه و آسایش به معنای واقعی و زمینی که« إِنَّ الأَرضَ لِلَّهِ یورِثُها مَن یَشاءُ مِن عِبادِهِ وَالعاقِبَةُ لِلمُتَّقینَ» و مستضعفینی که « وَ نُرِیدُ أَنْ نَمُنَّ عَلَی الَّذِینَ اسْتُضْعِفُوا فِی الْأَرْضِ وَ نَجْعَلَهُمْ أَئِمَّه وَ نَجْعَلَهُمُ الْوارِثِینَ » و اینکه « فَإِنَّ حِزْبَ اللّهِ هُمُ الْغالِبُونَ» و اینها همه وعده هایی تغییرناپذیر از آینده ای روشن هستند.
وحال سوالی که پریشانم کرده است این است که مگر می شود ظهور اتفاق نیفتد؟ مگر می شود آن همه وعده های زیبای دوران ظهور به وقوع نپیوندد. مگر می شود آن همه آیات و روایات تحقق نیابد؟
پس چرا آدم ها از این فرصت باقیمانده تا ظهور استفاده نمی کنند برای اینکه لبخند بیاورند روی لبهای شما؟ چرا نمی دانند این روزها شما دارید یاورانتان را انتخاب می کنید برای آن روزهای بزرگ بعد از ظهور؟
آقای مهربانم!
«دفاع مقدس» فرصت هشت ساله ای برای عاقبت بخیری بود و این روزهای مانده تا ظهور، همه اش «ثانیه های مقدس» و «فرصت مقدس» است برای راضی کردن شما! برای اینکه دل شما را به دست بیاوریم! برای اینکه انتخاب شویم و توفیق سربازی پیداکنیم در رکابتان! پس چرا آدم ها بی خیالِ این «فرصت مقدس» هستند.
آنها که از با یاد شما بودن فقط لقلقه ای دارند در گردش تسبیحشان ، چرا فکر می کنند تا ابد عمر مسئولیتشان دنباله دار است و مردم چرا بی خیال حساب و کتاب پروردگار و بازخواست شهدا، راه شهدا را نمی روند؟ و ما هم هرچه فریاد می زنیم، صدایمان به جایی نمی رسد!
خیلی درد تنهایی سخت است آقا جان! و شما درد «تنهایی» را بهتر از هر کس دیگر حس کرده اید.
آقای مهربانم!
وقتی اینها می دانند همین روزهاست که شما بیایی و حکومت کنی، چرا اینقدر باد به غبغب دارند و تکبرهایشان کمر کوه می شکند؟ آنان که فقط کت و شلواری از مدیر و مسئول بودن دارند و بسیاری شان قیمتشان هم به اندازه ی همان کت و شلوار است و برخی مردم هم که قیمتشان به اندازه ی همان لباس های مارک داری است که تنشان کرده اند، چرا که امام علی علیه السلام فرمود: « قَدْرُ الرَّجُلِ عَلَی قَدْرِ هِمَّتِهِ، وَ صِدْقُهُ عَلَی قَدْرِ مُرُوءَتِهِ، وَ شَجَاعَتُهُ عَلَی قَدْرِ أَنَفَتِهِ، وَ عِفَّتُهُ عَلی قَدْرِ غَیرَتِهِ . ارزش هر کس به اندازه همت او و راستگویی و صداقتِ هر کس به اندازه شخصیت اوست و شجاعت هر کس به اندازه بی اعتنایی وی به ارزش های مادی است و عفت هر کس به اندازه غیرت اوست. » و امروز نه همتی مانده است و نه صداقتی و نه شجاعتی و گاهی هم باید گفت: نه غیرتی!
عجیب است حال آدم هایی که می دانند قرار است روزی چشم توی چشم امام زمانشان بیاندازند و روز حساب هم چشم در چشم شهدا، اما همچنان بی خیال در جاده ی دنیاطلبی می تازند و از ظلم به زیر دست ترسی ندارند و برای کیسه دوختن برای بیت المال و مالِ مردم، ده ها خیاط استخدام کرده اند.
آقای مهربانم!
به یقین آنان که حق و حقیقت و عدل و انصاف را فدای پست و مقام و مال و باند و حزب و گروهشان کرده اند ، در روز موعود روسیاهند در پیشگاهتان و به مانند روز حساب که « یقول الانسان یومئذ این المفر» دنبال سوراخی هستند برای پنهان شدن، هرچند که نمی دانند « کَلَّا لَا وَزَرَ» که راه فرار و پناهگاهی وجود ندارد ، چرا که قرآن فقط زینت کتابخانههایشان بوده است.
و البته خوشابحال آنانکه راهی را رفته اند که باید می پیمودند. آنانکه با تمام سختی های پیش رو ایمانشان را به دانه های گندم نفروختند و روسفید، هنگام حضورتان صف می کشند در برابرتان. همانان که پیامبر (ص) در موردشان فرمود: « لَأَحَدُهُمْ أَشَدُّ بَقِیَّةً عَلَى دِینِهِ مِنْ خَرْطِ الْقَتَادِ فِی اللَّیْلَةِ الظَّلْمَاءِ أَوْ کَالْقَابِضِ عَلَى جَمْرِ الْغَضَا ؛ ثابت ماندن یکى از آنها بر دین خود، از صاف کردن درخت خاردار (قتاد) با دست در شب ظلمانى، دشوارتر است. و یا مانند کسى است که پارهاى از آتش چوب درخت (غضا) را در دست نگاه دارد.»
و باز هم بدا بحال روسیاهانِ آن روز! و امروز بگذارشان به حال خودشان که با شیرینی پست و مقام و منسب و قدرتشان حال کنندو اسب ظلم بتازانند، تا روزی که روسیاه، آوازه ی خیانت هایشان در شهر بپیچد و به یقین که در حکومت شما توصیه امام علی(ع) در نهج البلاغه اجرا می شود و آنان دیگر، مصونیت قدرت و ثروت بکارشان نمی آید. و مگر امام علی(ع) به مالک نفرمود:« اگر یکى از همکاران نزدیکت دست به خیانت زد و گزارش جاسوسان تو هم آن خیانت را تأیید کرد، به همین مقدار گواهى قناعت کرده او را با تازیانه کیفر کن، و آنچه از اموال که در اختیار دارد از او باز پس گیر، سپس او را خوار دار، و خیانتکار بشمار، و طوق بد نامى به گردنش بیفکن.»
چقدر حالمان خوب می شود وقتی که می بینیم مستضعفین دیگر کوخ نشین نخواهند بود و آنانکه پست و مقام ها را به ناحق غصب کرده اند و فقط دغدغه ی جیب و حزب و باند و گروهشان را داشتند و نه دغدغه ی مردم را، به دست با کفایت شما طوق بدنامی بر گردنشان می افتد و خوار و خفیف می شوند و کسی نیست که به پشت گرمی اش بچسبند به میز و همچنان کیسه پرکنند و دیگر نمی توانند برای مردم در رسانه ها، فیلم بازی کنند.
چقدر حالمان خوب می شود و خوب می دانی که تا شما نیایی حالمان خوب نمی شود که نمی شود! و مظلوم مظلوم است و ظالم همچنان ظالم.
چقدر زیباست صحنه ای که حضرت آقا لبخند زنان، پرچم انقلاب را به دستتان می دهد و چشم خیلی ها که خیال زمینگیر شدن این پرچم را داشتند کور خواهد شد.
چقدر حالمان خوب می شود وقتی حضرت آقا لبخند بزند و شما هم لبخند بزنی و همه مظلومان عالم لبخند بزنند و چقدر حالمان خوب می شود که روسیاهی برخی ها را ببینیم. آنان که در لباس ریا و سرمست از جاه و مقام و قدرت و ثروت ، دل شما را ، دل ولی را و دل مردم را خون کردند.
چقدر حالمان خوب می شود و خوب می دانی که تا شما نیایی حالمان خوب نمی شود که نمی شود!
آقای مهربانم!
این روزها خودتان عزادار جد غریبتان حسین(ع) ، در هروله اید . از بین الحرمین مدینه تا بین الحرمین کربلا. گاهی بر قبری که تنها شما نشانه اش را دارید، بغض تنهاییتان می شکند و گاهی زمانی که روضه ی علی اکبر می خوانند در حرم حسین(ع). می دانم حال و روز این روزهای شما، مساعد درددل گفتن های من نبود، اما بگذار آخرِ این نامه را اینجور تمام کنم که « چقدر حالمان خوب می شود وقتی در کنار شما انتقام خون امام غریبمان را بگیریم و انتقام پهلوی شکسته را و چقدر حالمان خوب می شود وقتی داریم برای مادرت حرم می سازیم.»
چقدر حالمان خوب می شود و خوب می دانی تا شما نیایی حالمان خوب نمی شود.
پس بی قرار آمدنت ، جهاد اصغر می کنیم و جهاداکبر و جهاد کبیر.
به امید دیدار