به بهانه چهلمین روز رجعت پیکر مطهر شهید عبدالامیر رمی
بالانویس:
پس از پایان یافتن مراسمات مربوط به تشییع شهدای غواص و پیرو آن مراسمات مربوط به شهید عبدالامیر رمی، حرف و حدیث های زیادی در خصوص نحوه ی شهادت این عزیز بر سر زبان ها می چرخید و تصاویر زیادی نیز در فضای مجازی منتشر گردید. لذا بر آن شدم تا با پیگیری تخصصی ماجرا ، مطلبی نزدیک به واقعیت را در خصوص شهید رمی و نحوه شهادتش منتشر کنم. لذا با پیگیری های متعدد با جناب آقای محمد اله وردی آشنا شدم کسی که از ابتدای شروع عملیات تا آخرین لحظات عقب نشینی در کربلای 4 با امیر همراه بوده است. مطلب زیر نتیجه چندین روز پیگیری و نیز مصاحبه با آقای اله وردی است.
امیر ، با تیر خلاص به شهادت رسیده است
فرضیه نحوه شهادت شهیدعبدالامیر رمی از زبان همرزمش محمد اله وردی + عکس و اسنادوکروکی عملیات
از منطقه اروندکنار شبانه منتقل شدیم به فرودگاه آبادان. فرمانده ی گردان عمار، زنده یاد حاج محمدرضا صلواتی زاده، شروع کرد به توجیه بچه ها روی منطقه ی عملیاتی و سپس از فرودگاه آبادان اعزام شدیم به جزیره ی مینو. وقتی رسیدیم هوا دیگر داشت تاریک می شد. من و امیر کنار هم بودیم. پس از صرف شامی مختصر و خداحافظی ها و حلالیت طلبیدن های معمول، حرکت کردیم به سمت نهر «جُرُف» .
جرتقیل ها در حال به آب انداختن قایق ها بودند. به هر دسته سه قایق تعلق گرفت. امیر فرمانده گروه ما بود. گروهی که شهیدان «علیرضا دوبری»، «امیر طحان پوریان»، «نجات توکلی» و «محمد حسین پورکاوه» نیز در آن حضور داشتند. دستور حرکت صادر شد و قایق ها با شتاب فراوان سینه ی نهر جرف را شکافتند و رفتند به سمت اروند. در تاریکی شب قایق ها به هم برخورد می کردند و امیر مدام نیروها را به آرامش و هوشیاری دعوت می کرد. عراق هوشیار شده بود و مرتب گلوله منور می زد. در اثر برخورد مداوم قایق ها ، قایق گروه ما به گل نشست. امیر سریع از قایق پرید بیرون و به دنبالش من هم خودم را انداختم توی آب و به کمک هم قایق را به مسیر نهر برگرداندیم.
محمد الله وردی - همرزم شهید رمی
از زمین و آسمان گلوله می بارید. به اروند رسیده بودیم. قایق داشت سینه ی اروند را می شکافت تا برسد به جزیره ی سهیل که با بی سیم به امیر گفتند: «معبر عمار باز نشده، بروید سمت راست»
با دستور امیر، سکانی قایق را چرخاند به سمت راست و کمی بالاتر از جزیره ی سهیل و پایین تر از جزیره ام الرصاص قایق پهلو گرفت. جذر آب اتفاق افتاده بود ومجبور بودیم حدود پنجاه متر را به سختی در بین باتلاق و گل و لای طی کنیم تا برسیم به ساحل. با هدایت امیر و «شهید منصور قمری نژادیان» از خط اول عراق که تنه های تنومند نخل بود، عبور کردیم.
معبر، مربوط به گردان کربلا و بچه های اهواز بود. بلافاصله به فرماندهی شهید فرجوانی هدایت شدیم برای پاکسازی و تصرف منطقه. با هدایت امیر و منصور خوب پیش می رفتیم. از روی نهری که پل چوبی داشت گذشتیم که یک عراقی از درون سنگری بیرون دوید و همزمان ما را به رگبار بست که «شهید علی اکبر تخته» در همانجا مجروح شد.
درگیری شدید و شدیدتر می شد و بچه ها علیرغم سرمای استخوان سوز هوا که توان و انرژی آدم را می گرفت، بر اساس دستور فرماندهان مشغول نبرد بودند تا این که کم کم هوا رو به روشن شدن گذاشت.
نیروهای گردان جعفر طیار روی جاده آسفالت درگیر بودند و ما نیز به شدت درگیر شدیم تا آنان فرصت عقب نشینی پیدا کنند و عراق دورشان نزند و بنا به دستور فرماندهان حدود ساعت 11-10 صبح بود که به همراه نیروهای گردان کربلا عقب نشینی را آغاز کردیم و در این میان من امیر را می دیدم که هنوز داشت مردانه می جنگید. امیر نیرویی بسیار پرتوان و تند و تیز بود و فوق العاده چابک و سرحال و این آخرین باری بود که من امیر را دیدم. حین عقب نشینی، سخت ترین و دردناک ترین تصاویر عمرم را مشاهده کردم. عزیزترین دوستانم را که مجروح و شهید روی زمین افتاده بودند و هیچ کاری نمی توانستم برایشان انجام دهم.
باید برمی گشتیم. «شهید سید مجید نوری زاده» افتاده بود روی زمین. «امیر طحان پوریان» نیز با اصابت تیر تیربارچی عراقی به سرش به شهادت رسید. «شهید رحیم بختیاری»، زخمی شده بود. فرصت کمک نداشتیم و این خودش بدترین درد بود. حین عقب نشینی، عراق حجم آتش سنگینی از زمین و هوا بر روی ما می ریخت. خیلی خسته شده بودم. یاد امیر افتادم اما هرچه این ور و آن ور را نگاه کردم ندیدمش. فرصتی نبود. به هر ترتیب باید برمی گشتیم. رسیدم کنار ساحل.
نقشه مربوط به روایت محمداله وردی از عملیات کربلای 4
«شهید منصور قمری نژادیان»، دنبال «شهید غلامحسین باقرشم آقا» می گشت. گفتم غلامحسین جلو بود. منصور رفت دنبال غلامحسین و دیگر هیچ گاه برنگشت. «علیرضا دوبری» و«غلامرضا فعله زاده»، زده بودند به آب که پیش چشمانم درون اروند گلوله خوردند و به شهادت رسیدند.
قیامتی به پا شده بود. از هر سو، آتش می بارید. تیربارهاچی ها روی آب را هم نشانه گرفته بودند و وحشیانه شلیک می کردند. دور و برم را نگاه کردم. قایقی نبود. پریدم در آب و شناکنان رفتم سمت ساحل خودمان. چند دقیقه ای شناکنان و در زیر آتش سهمگین عراق جلو رفتم. یک جلیقه روی آب شناور بود. آن را گرفته و در حین شناکردن، پوشیدم و پس از حدود یک ساعت دست و پنجه نرم کردن با امواج اروند، رسیدم به ساحل خودی. شدت سرما و خستگی دیگر توانی برایم نگذاشته بود. سینه خیز خودم را از درون نیزارها کشاندم تا ساحل و درون سنگری که دو مجروح دیگر هم در آن بود، دراز کشیدم. پس از مدتی که رمق به پاهایم برگشت، خودم را از درون نخلستان به یک پست امدادی بهداری رساندم که یک سنگر زیرزمینی بود و پس از رسیدگی اولیه ، با آمبولانس به مقر گردان در فرودگاه آبادان اعزام شدم.
همه چشم انتظار دوستانمان بودیم که از منطقه برگردند. مدام آمار می گرفتند تا تعداد و نام شهدا و مفقودین مشخص شود. ثانیه های سنگینی بود. پر از غم و اشک و انتظار. هنوز امید داشتیم که بچه ها برگردند، اما خیلی ها برنگشتند که برنگشتند. تصاویر لحظه های با هم بودنمان، مدام از پیش چشمانم عبور می کرد ، اما باید باور می کردم که دیگر بسیاری از رفقایم را نخواهم دید. بچه هایی که پیکر اکثر آنان را سال ها بعد گروه های تفحص کشف کردند و برخی دیگر رفتند که رفتند. بدون هیچ اثر و نشانه ای.
پس از بیان خاطره آقای اله وردی باید به نکات زیر در خصوص شهادت شهید رمی اشاره کرد:
امیر در کربلای 4 غواص نبوده است
به استناد روایت شب عملیات کربلای 4 از زبان آقای اله وردی و نیز آخرین عکس شهید رمی که در آن از آقای خواجه زاده می خواهد که نامش را روی پیراهن نظامی اش بنویسد ، شهید امیر رمی غواص نبوده است و مسئول یکی از قایق های نیروهای عمل کننده ی گردان عمار در شب کربلای 4 بوده است.
آخرین عکس شهید رمی در کربلای 4 که او را با لباس خاکی نشان می دهد
لذا چون در اذهان عمومی و نیز در الف دزفول، شهید رمی به عنوان شهید غواص مطرح شده بود ، در همین مجال ، بر اساس رسالت رسانه ای اعلام می شود که ایشان غواص نبوده و عکس منتشر شده در شبکه های اجتماعی به گواهی تعدادی از رفقای ایشان مربوط به شهید نمی باشد.
عکس منتسب به شهید رمی که در شبکه های اجتماعی منتشر شد و مربوط به شهید رمی نیست
محل عملیات با محل کشف پیکر شهید رمی حدود 13 کیلومتر فاصله دارد
با توجه به کروکی های مربوط به منطقه ی عملیاتی که آقای اله وردی خاطرات شب عملیات را از روی آن تشریح کرد، آخرین باری که شهید رمی را بین ساعت 10 تا 11 صبح عملیات، سالم و بدون هیچ گونه مجروحیتی در حال نبرد دیده است، جایی بالاتر از جزیره ی سهیل است که این محل با موقعیت مشخص شده در کارت کمیته جستجوی مفقودین که محل دقیق کشف پیکر امیر را در یک گور دسته جمعی در منطقه ی ابوالخصیب، مشخص کرده است، حدود سیزده کیلومتر فاصله دارد و این نکته با گفته های سردار باقر زاده که محل گور دسته جمعی 15 کیلومتر با خط مقدم فاصله دارد، مطابقت دارد.
نقشه منطقه عملیات کربلای 4 که در آن محل کشف پیکر رمی مشخص است
محل کشف پیکر بر اساس طول و عرض جغرافیایی و نیز مشخصات ثبت شده در کارت گروه تفحص، منطقه ی ابوالخصیب و در یک گور دسته جمعی است که حدود هفت کیلومتر بالاتر از جزیره ی ام الرصاص و حدود 13 کیلومتر بالاتر از محل درگیری نیروهای دسته ی امیر است.
سند شهادت و وسایل همراه شهید رمی و کروکی محل کشف پیکر به همراه طول و عرض جغرافیایی محل
ثبت اصطلاحات «منطقه ابوالخصیب» و «گور دسته جمعی» در کارت شهادت شهید رمی
نقشه عملیات کربلای 4 که منطقه ابوالخصیب در مرکز آن مشخص است
موارد ذکر شده این فرضیه را قدرت می بخشد که امیر در منطقه درگیری، سالم یا مجروح، اسیر شده است و از طریق جاده فاو در راه انتقال به بصره ، در محلی کنار جاده ی فاو توسط نیروهای مزدور بعثی به شهادت رسیده و پیکر مطهرش در یک گور دسته جمعی مدفون گردیده است.
شهادتِ پیشانی بند
شاید آنچه فرضیه ی اسارت و سپس شهادت امیر را قوت می بخشد، جای گلوله ای است که روی پیشانی بند شهید امیر رمی وجود دارد. جای گلوله تقریباً روی شقیقه ی شهید است که همین امر فرضیه تیر خلاص خوردن شهید را قوت می بخشد. زیرا آخرین بار امیر سالم و بدون مجروحیت دیده شده است و اگر هنگام درگیری گلوله به سر امیر اصابت کرده و در منطقه به شهادت رسیده باشد، دلیلی وجود ندارد که پیکر ایشان 13 کیلومتر به عمق خاک عراق منتقل و سپس دفن شده باشد.
گواه این موضوع پیکر پاک و مطهر اکثر شهدا و مجروحین کربلای 4 گردان های بلال و عمار دزفول است که دربازه ی دهه ی 70 ، توسط گروه تفحص در منطقه ی « جزیره ی سهیل » کشف شده و به دزفول رجعت داده شده است و نه منطقه ای با فاصله ی بیش از ده کیلومتر در خاک عراق.
بازگشت پیکر امیر و امیرهای این شهر ، فلسفه ها دارد و فارغ از این که نحوه ی شهادت و محل شهادت و . . . چگونه بوده است، این پیکرها برمی گردند تا تذکری باشند برای کسانی که یا خود را گم کرده اند و یا راه را. شهدا عملی ترین جلوه ی پیمودن صراط مستقیم هستند و هر از چندگاهی می آیند تا ما به خود بیاییم. می آیند تا تلنگری باشند بر دل هایی که خنکای مصنوعی دنیا ، دارد آنان را اسیر خواب غفلت می کند و دوباره باید جمله معروف شهید حسین بیدخ را یادآور شوم که «برادر! می روم تا تو بیایی! اگر این راه بی یاور بماند زندگی را از من دزدیده ای . . . »